ادامه پارت۷۵
چه مي دونم من قصد ازدواج ندارم آخه اين و خوب مي دونم. گفتم شايد بشه در مورد صوري بودن ماجرا با يکي از اينا حرف بزنم و زير بار برن.شبنم گفت: عمرا! اينا هر دوشون عاشق تو هستن. تو زن هر کدوم که بشي ديگه تا آخر عمر زن همون مي موني. ولي فکر کنم نيما زير بار بره ها چون اين طور که مشخص بود خيلي عاشقه. جمع کن آب لب و لوچه ات و آب ماشين و برداشت. عاشق نديده ي خاک بر سر. ا خب چشم داشته باشين دو تا عاشق و به من ببينين ولي خداييش حال کردم دو تا خواستگار با هم برام پيدا شده تو اين بي شووري!بنفشه زد توي سرم و گفت: خره زن هر کدوم از اينا که بشي همون شب اول... پخ پخ!غش غش خنديدم و گفتم: خب مگه بدههر دو ريختن روي سرم و حالا نزن کي بزن. با خنده خودم رو عقب کشيدم و گفتم: خيلي خب وحشيا شما بگين چه گلي توي سرم بگيرمشبنم گفت: تو که نمي خواي بري بشوري و بپزي مي خواي بري اون ور جدا بشي و برسي به درست درسته آره درسته.بنفشه گفت: البته اينم بگم تو وقتي جدا مي شي
۱.۳k
۲۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.