وقتی نباید اون کلمه رو به....
#فلیکس #جیسونگ #هیونجین #لینو #سونگمین #چان #جونگین #چانگبین
خودت رو توی بغلش جا دادی بوی عطر بدنش رو بو کردی مثل همیشه بوی خوبی میداد بغلش گرم و بزرگ بود..
دستای بزرگش رو روی کمرت قرار داد...
_چیشده؟
*چطور؟ نمیتونم عشق علاقم رو به شوهرم نشون بدم؟
یکم بین خودت و خودش فاصله ایجاد کرد موهای مشکی بلندت رو کنار زد و با لبخند به اجزای صورتت خیر شده..
_چرا میتونی ولی بهش عادت ندارم
*واقعا...! ولی من همیشه بغلت میکنم
_نه.. نه.. من به این همه زیباییت عادت ندارم
با این حرفش لبخندی از سر لذت زدی صحبت کردن
باهاش کاری می کرد
که هرچی مشکلات تو زندگیت داری رو فراموش کنی..
شاید عشق همچین معنایی داشت
اینکه با دیدنش چه دور چه نزدیک خوشحال بشی ذوق کنی یا با هرکاری که میکنه خوشحالت میکنه یا ناراحت یا کاری میکنه
که شب روز دیروز امروز تمام ساعت هرشب بهش فکر کنی..!
دستای ضریفت رو روی..
صورتش گذاشتی و به اون چشمایی که با دیدن شون به سادگی...
ذوق میکردی و خوشحال می شدی خیره شدی..
*شاهزاده بودن بیشتر از هرچیزی بهت میاد
_مثلا چه چطور شاهزاده ای؟
رفتی و شیرکاکائویی برداشتی و روی میز ناهار خوری تکه دادی..
*خوب فکر کنم یه شاهزاده ای دخترکش کیوت دوست داشتنی
_پس یه شاهزاده ای دخترکش و کیوت
*هوم..
به سمتت قدم برداشت و شیرکاکائویی که دستت بود افتاد..
*چیکار میکنی؟
_میخوام بهت نشون بدم که چه شاهزاده ای هستم
رو مبل انداختت بدن هاتون رو بهم قفل شد بودو با پوزخندش بهت نگاه میکرد
_هرگاه اینجوریم میبینمت خیلی مظلوم میشی ولی کاری میکنی که حتما از قبل تحریک تر بشم
*لینو ولم کن الان وقتش نیست..
_هرگاه قبول کردی که سال ها تا اخر عمرت کنارم باشی باید همون روز اول میدونستی که هرروز و هرشب و هرساعت کارت ساختس..
خودت رو توی بغلش جا دادی بوی عطر بدنش رو بو کردی مثل همیشه بوی خوبی میداد بغلش گرم و بزرگ بود..
دستای بزرگش رو روی کمرت قرار داد...
_چیشده؟
*چطور؟ نمیتونم عشق علاقم رو به شوهرم نشون بدم؟
یکم بین خودت و خودش فاصله ایجاد کرد موهای مشکی بلندت رو کنار زد و با لبخند به اجزای صورتت خیر شده..
_چرا میتونی ولی بهش عادت ندارم
*واقعا...! ولی من همیشه بغلت میکنم
_نه.. نه.. من به این همه زیباییت عادت ندارم
با این حرفش لبخندی از سر لذت زدی صحبت کردن
باهاش کاری می کرد
که هرچی مشکلات تو زندگیت داری رو فراموش کنی..
شاید عشق همچین معنایی داشت
اینکه با دیدنش چه دور چه نزدیک خوشحال بشی ذوق کنی یا با هرکاری که میکنه خوشحالت میکنه یا ناراحت یا کاری میکنه
که شب روز دیروز امروز تمام ساعت هرشب بهش فکر کنی..!
دستای ضریفت رو روی..
صورتش گذاشتی و به اون چشمایی که با دیدن شون به سادگی...
ذوق میکردی و خوشحال می شدی خیره شدی..
*شاهزاده بودن بیشتر از هرچیزی بهت میاد
_مثلا چه چطور شاهزاده ای؟
رفتی و شیرکاکائویی برداشتی و روی میز ناهار خوری تکه دادی..
*خوب فکر کنم یه شاهزاده ای دخترکش کیوت دوست داشتنی
_پس یه شاهزاده ای دخترکش و کیوت
*هوم..
به سمتت قدم برداشت و شیرکاکائویی که دستت بود افتاد..
*چیکار میکنی؟
_میخوام بهت نشون بدم که چه شاهزاده ای هستم
رو مبل انداختت بدن هاتون رو بهم قفل شد بودو با پوزخندش بهت نگاه میکرد
_هرگاه اینجوریم میبینمت خیلی مظلوم میشی ولی کاری میکنی که حتما از قبل تحریک تر بشم
*لینو ولم کن الان وقتش نیست..
_هرگاه قبول کردی که سال ها تا اخر عمرت کنارم باشی باید همون روز اول میدونستی که هرروز و هرشب و هرساعت کارت ساختس..
۲۵.۹k
۰۸ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.