راه بره ولی بخاطره اینکه حوصلمون سر نره باهامون بازی میکر
راه بره ولی بخاطره اینکه حوصلمون سر نره باهامون بازی میکرد همیشه بدنش کبود بود لباش زخم خونی بود هرچیو یادم بره عذاب دیدانی مامانم یادم نمیره یادم نمیره چطوری جلوم جون داد منم فقطت نگاش میکردم کاشکی اون عوضی منم میکشت
اگه یه روز بفهمم کیه حتما میکشمش
ولی درد اونم کنتر از من نیست ما هم مادر اون کشتیم ولی....... بلخره بغضی ک تموم مدت تو گلوم بود ترکید اشکای قُلمبه
شور از چشمام میومد پایین
✓چرا گریه میکنی* دمنوش دادم دست وینا
+مرسی احوما ولی میبنمت یاد مادر میفتم یاد درداش میفتم یاد وقتی جلوم پر پر شد اونم به دست یه..... بیخیال
دستای اجوما رو گرفتم
+خشبحال اون دختری ک همچین مادری داره من جاش بودم فرش زیر پاتو پر از ستاره میکردم
✓خندیدم دخترم خوشحال باشه زیر پای من ستارس توهم جای دختر منی هروقت دوست داستی به من بگو مامان هرچند من به پای مادرت نمیرسم ولی میتونی منو مادر خودت بدونی
دستای اجوما رو بوسیدم دمنوش خوردم
+مرسی مامان لبخند*
✓خواهش میکنم دخترم
لبخند گنده ای زدم رفتم تو اتاقم عکس نامجون خودمو جین مامانمو از تو کیف درآوردم لبخند زدم همتون دوست دارم
تک تکشون بوسیدم بغلشون کردم خوابیدم
ویو کوک:
خواستم برم کارخونه که صدای وینا توجه منو جلب کرد پشت در آشپزخونه وایسادم
که با حرفاش پوزخندی رو لبام نشست دردای منو هیچکس ندید دست. پازدنمو کسی ندید کلید ماشین برداشتم رفتم تو حیاط
∆وایسا منم بیام
_نمیخواد خودم میرم
∆اما....
اگه یه روز بفهمم کیه حتما میکشمش
ولی درد اونم کنتر از من نیست ما هم مادر اون کشتیم ولی....... بلخره بغضی ک تموم مدت تو گلوم بود ترکید اشکای قُلمبه
شور از چشمام میومد پایین
✓چرا گریه میکنی* دمنوش دادم دست وینا
+مرسی احوما ولی میبنمت یاد مادر میفتم یاد درداش میفتم یاد وقتی جلوم پر پر شد اونم به دست یه..... بیخیال
دستای اجوما رو گرفتم
+خشبحال اون دختری ک همچین مادری داره من جاش بودم فرش زیر پاتو پر از ستاره میکردم
✓خندیدم دخترم خوشحال باشه زیر پای من ستارس توهم جای دختر منی هروقت دوست داستی به من بگو مامان هرچند من به پای مادرت نمیرسم ولی میتونی منو مادر خودت بدونی
دستای اجوما رو بوسیدم دمنوش خوردم
+مرسی مامان لبخند*
✓خواهش میکنم دخترم
لبخند گنده ای زدم رفتم تو اتاقم عکس نامجون خودمو جین مامانمو از تو کیف درآوردم لبخند زدم همتون دوست دارم
تک تکشون بوسیدم بغلشون کردم خوابیدم
ویو کوک:
خواستم برم کارخونه که صدای وینا توجه منو جلب کرد پشت در آشپزخونه وایسادم
که با حرفاش پوزخندی رو لبام نشست دردای منو هیچکس ندید دست. پازدنمو کسی ندید کلید ماشین برداشتم رفتم تو حیاط
∆وایسا منم بیام
_نمیخواد خودم میرم
∆اما....
۸.۰k
۲۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.