پرواز خاطرات یک دونده پارت 2
+چشمامو بعد از خوردن اب باز کردم صدای جیغی شندیم صدای دادی شنیدم ایاتو که بعد از دادن اب رفت تا برای من ساک و وسایلم را بیاره با سرعت امد سمتم و داد زد و نفسش گرفته بود
ایاتو: بی.. بیمارستان ... خاله و عمو... اکانه مامان و بابات...
+ با سرعت تمام با اینکه خسته بودم دویدم چشمام سیاهی میرفت
مامان؟ بابا؟ اونارو یادم امد . کنترل بدنم دست خودم نبود انگار از همیشه تند تر دوویدم نمیدونستم دارم کجا میرم فقط پاهام حرکت میکردند . از پیست تا بیمارستان سنت لوک دوویدم به بیمارستان رسیدم و بدون توجه به نگهبان به داخل راهرو های بیمارستان رفتم.
موچیزو : اکانه راهروی 3.5 اتاق 26 .
+ با سرعت از کنار پرستارا و دکترا رد میشدم به راهروی 3.5 رسیدم اخر راهرو اتاق 26 بود باز هم دوویدم لیز خوردم و افتادم نفهمیدم چی شد که افتادم فقط متوجه تعجب مردم توی راهرو شدم عین خیالم نبود .
ایاتو:اکانه صبر کن انقدر تند ندو
+ در اتاقو باز کردم مکث کردم و همه جا برام تار بود تا چشمام تونست درست اطراف رو ببینه متوجه مادرم روی تخت شدم و پدرم روی ویلچر
تا اون دوتا رو دیدم بیهوش شدم
موچیزو: اکانه ! اکانه! اکانه چشماتو باز کن. اکانه؟
ایاتو: یکمی اب بریز روی صورتش تا به خودش بیاد و بلند شه.
موچیزو : نه اگه اونکارو بکنم بهش شک وارد میشه و میترسه!
+ کم کم با صحبت بچه ها چشمامو باز کردم ساعت 9 شب بود انگار که تقریبا 2 ساعته که بیهوشم !
موچیزو روی صندلی ای نشسته و سرش روی تخته و ایاتو هم دستای منو گرفته و روی گوشش گذاشته بود . انگار که خیلی نگرانشون کردم .
به خودم امدم و یادم امد من برای دیدن مادر و پدرم به بیمارستان امدم
حالشون چطوره؟ نکنه اونا هم لحظه ی بیهوشی من رو دیدیه باشن و نگران شده باشن ؟!
تلاش کردم تا سرم رو از دستم باز کنم ولی نشد!.
موچیزو: بلاخره بیدار شدی؟
+ اره ببخشید بیدارت کردم.
موچیزو : نه بابا خیلی نگران بودم الان حالت چطوره؟
+ بهترم مامان و بابا چی؟ اونا ؟ اونا چطورن ؟ نگران نشدن که؟ دیدن من بیهوش شدم؟
موچیزو : نه ندیدن خواب بودن .
ایاتو: شما دوتا چی میگین هی حرف میزنین؟
من و موچیزو: ببخشید بیدارت کردیم.
ایاتو: اکانه؟ حالت بهتره؟
+ اره بهترم مرسی پرسیدی ببخشید بچه ها نگرانتون کردم.
ایاتو : چند بار گفتم صبر کن و عجله نکن؟
+ ببخشید خیلی نگران بودم اصلا کنترل پاهام دست خودم نبود .
موچیزو : ایاتو ؟ میتونی بری 3 تا کنسرو گیلاس بگیری بیای؟
ایاتو : اره حتما میگم که خیلی گشنمه میشه یه چیزی بگیرم بخوریم؟
من و موچیزو : اره حتما برای ما هم بگیر .
ایاتو : اکانه چی میخوای؟
+ نودل و یک دونه موچی به یه بابل تی . نودل رو 3 تا بگیر برای فردا ی هممون.
موچیزو: برای منم یه موچی و یه بابل تی.
ایاتو : باشه برای خودمم یه چیز کیک و بابل تی ی نوتلا میخرم.
ایاتو: اکانه چه موچی ای و چه بابل تی ای میخوای؟
+ موچی ی ماچا و بابل تی ی نوتلا.
ایاتو : موچیزو تو چی؟
موچیزو منم مثل اکانه.
ایاتو : باشه. فقط من امروز کارتمو تو پیست جا گذاشتم
موچیزو : از کارت من بکش .
+ از مال من بکش خیلی تو زحمت انداختمتون امروز. موچیزو ازت خواهش میکنم بزار از کارت من بکشه باشه؟
موچیزو : باشه ولی دفعه بعدی به حساب من.
ایاتو : بدید دیگه الان میبنده مغازه ها!
+ بیا بگیر رمز کارت هم 1333 هست.
ایاتو: باشه مرسی.
برای پارت سه هم اماده باشید
ایاتو: بی.. بیمارستان ... خاله و عمو... اکانه مامان و بابات...
+ با سرعت تمام با اینکه خسته بودم دویدم چشمام سیاهی میرفت
مامان؟ بابا؟ اونارو یادم امد . کنترل بدنم دست خودم نبود انگار از همیشه تند تر دوویدم نمیدونستم دارم کجا میرم فقط پاهام حرکت میکردند . از پیست تا بیمارستان سنت لوک دوویدم به بیمارستان رسیدم و بدون توجه به نگهبان به داخل راهرو های بیمارستان رفتم.
موچیزو : اکانه راهروی 3.5 اتاق 26 .
+ با سرعت از کنار پرستارا و دکترا رد میشدم به راهروی 3.5 رسیدم اخر راهرو اتاق 26 بود باز هم دوویدم لیز خوردم و افتادم نفهمیدم چی شد که افتادم فقط متوجه تعجب مردم توی راهرو شدم عین خیالم نبود .
ایاتو:اکانه صبر کن انقدر تند ندو
+ در اتاقو باز کردم مکث کردم و همه جا برام تار بود تا چشمام تونست درست اطراف رو ببینه متوجه مادرم روی تخت شدم و پدرم روی ویلچر
تا اون دوتا رو دیدم بیهوش شدم
موچیزو: اکانه ! اکانه! اکانه چشماتو باز کن. اکانه؟
ایاتو: یکمی اب بریز روی صورتش تا به خودش بیاد و بلند شه.
موچیزو : نه اگه اونکارو بکنم بهش شک وارد میشه و میترسه!
+ کم کم با صحبت بچه ها چشمامو باز کردم ساعت 9 شب بود انگار که تقریبا 2 ساعته که بیهوشم !
موچیزو روی صندلی ای نشسته و سرش روی تخته و ایاتو هم دستای منو گرفته و روی گوشش گذاشته بود . انگار که خیلی نگرانشون کردم .
به خودم امدم و یادم امد من برای دیدن مادر و پدرم به بیمارستان امدم
حالشون چطوره؟ نکنه اونا هم لحظه ی بیهوشی من رو دیدیه باشن و نگران شده باشن ؟!
تلاش کردم تا سرم رو از دستم باز کنم ولی نشد!.
موچیزو: بلاخره بیدار شدی؟
+ اره ببخشید بیدارت کردم.
موچیزو : نه بابا خیلی نگران بودم الان حالت چطوره؟
+ بهترم مامان و بابا چی؟ اونا ؟ اونا چطورن ؟ نگران نشدن که؟ دیدن من بیهوش شدم؟
موچیزو : نه ندیدن خواب بودن .
ایاتو: شما دوتا چی میگین هی حرف میزنین؟
من و موچیزو: ببخشید بیدارت کردیم.
ایاتو: اکانه؟ حالت بهتره؟
+ اره بهترم مرسی پرسیدی ببخشید بچه ها نگرانتون کردم.
ایاتو : چند بار گفتم صبر کن و عجله نکن؟
+ ببخشید خیلی نگران بودم اصلا کنترل پاهام دست خودم نبود .
موچیزو : ایاتو ؟ میتونی بری 3 تا کنسرو گیلاس بگیری بیای؟
ایاتو : اره حتما میگم که خیلی گشنمه میشه یه چیزی بگیرم بخوریم؟
من و موچیزو : اره حتما برای ما هم بگیر .
ایاتو : اکانه چی میخوای؟
+ نودل و یک دونه موچی به یه بابل تی . نودل رو 3 تا بگیر برای فردا ی هممون.
موچیزو: برای منم یه موچی و یه بابل تی.
ایاتو : باشه برای خودمم یه چیز کیک و بابل تی ی نوتلا میخرم.
ایاتو: اکانه چه موچی ای و چه بابل تی ای میخوای؟
+ موچی ی ماچا و بابل تی ی نوتلا.
ایاتو : موچیزو تو چی؟
موچیزو منم مثل اکانه.
ایاتو : باشه. فقط من امروز کارتمو تو پیست جا گذاشتم
موچیزو : از کارت من بکش .
+ از مال من بکش خیلی تو زحمت انداختمتون امروز. موچیزو ازت خواهش میکنم بزار از کارت من بکشه باشه؟
موچیزو : باشه ولی دفعه بعدی به حساب من.
ایاتو : بدید دیگه الان میبنده مغازه ها!
+ بیا بگیر رمز کارت هم 1333 هست.
ایاتو: باشه مرسی.
برای پارت سه هم اماده باشید
۳.۵k
۰۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.