پارت ۵
#آیدا
رفتیم بخوابیم که باز دوباره صدا اومد
اگه دوباره اون پسره ی بی شعور باشه خودم خفش میکنم
رفتم نگا کردم گربه بود
سوگند: چی بود
گربه
سوگند : پس بریم بخوابیم
باشه
هر کدوممون رفتیم تو اتاقمون رفتم تو اتاقم که یادم اومد
استاد کریمی گفت فردا ازمون میپرسه درسو
بدوبدو رفتم پیش سوگند
سوگند بدبخت شدیم
سوگند: یعنی چی بدبدخت شدیم چی شده
فردا استادع کریمی درسو میپرسه
سوگند : چیییییی ؟ واویلا لیلی بدبخت شدیم خیلی
سوگند فردا باید قبل از استاد برسیم و بخونیم درسو
سوگند : باشه خدایا خودت کمکم کن
#سوگند
صبح با صدای ایدا که جیغ میزد پا شدم
ایدا چته مگه سر آوردی؟
ایدا : پاشو که بدبخت شدیم زود باش حاضر شو
عی وای
رفتم دست و صورتمو شستم سریع اماده شدم
کولمو برداشتم و رفتیم سوار ماشین من شدیم
همینجور سرعت میرفتم که خوردم به یه ماشین مدل بالا
ایدا : بدبخت بودیم بدبخت تر شدیم حالا پول اینو از کجا بیاریم بدیم
رفتم پایین رفتم کنار راننده که داشت به ماشین نگا میکرد
روش اونور بود
سرشو چرخوند که دیدم عی وای اینکه رهامه
بعد یکی دیگه از ماشین پیدا شد گفت چی شده دادعاش
عه اونم که امیر بود
ایدا : اقای هادیان تو رو خدا ببخشید ما الان خیلی دیرمون شده
شماره کارتتونو بدین پولو بعدا واریز میکنیم
رهام : پول نمیخوام ما دنبال عکاس داریم میگردیم واسه گروه شما عکاسی بلدین
اره اتفاقا رشتمونم عکاسیه
امیر اومد
امیر : چی شده داداش ؟
رهام: چیزی نیس یه ذره فقط رفته داخل
امیر این خانوما عکاسن مشکلمون حل شد
امیر : خوشبختم من امیر مقاره هستم
ایدا : بله میشناسیمتون ما از فن پیجاتونیم
امیر :خوشحال شدم
ایدا : مانم همطنین
امیر زد زیر خنده
رهام : فردا به این ادرس بیاین تا با یاشار صحبت کنین
چشم حتما
رفتیم بخوابیم که باز دوباره صدا اومد
اگه دوباره اون پسره ی بی شعور باشه خودم خفش میکنم
رفتم نگا کردم گربه بود
سوگند: چی بود
گربه
سوگند : پس بریم بخوابیم
باشه
هر کدوممون رفتیم تو اتاقمون رفتم تو اتاقم که یادم اومد
استاد کریمی گفت فردا ازمون میپرسه درسو
بدوبدو رفتم پیش سوگند
سوگند بدبخت شدیم
سوگند: یعنی چی بدبدخت شدیم چی شده
فردا استادع کریمی درسو میپرسه
سوگند : چیییییی ؟ واویلا لیلی بدبخت شدیم خیلی
سوگند فردا باید قبل از استاد برسیم و بخونیم درسو
سوگند : باشه خدایا خودت کمکم کن
#سوگند
صبح با صدای ایدا که جیغ میزد پا شدم
ایدا چته مگه سر آوردی؟
ایدا : پاشو که بدبخت شدیم زود باش حاضر شو
عی وای
رفتم دست و صورتمو شستم سریع اماده شدم
کولمو برداشتم و رفتیم سوار ماشین من شدیم
همینجور سرعت میرفتم که خوردم به یه ماشین مدل بالا
ایدا : بدبخت بودیم بدبخت تر شدیم حالا پول اینو از کجا بیاریم بدیم
رفتم پایین رفتم کنار راننده که داشت به ماشین نگا میکرد
روش اونور بود
سرشو چرخوند که دیدم عی وای اینکه رهامه
بعد یکی دیگه از ماشین پیدا شد گفت چی شده دادعاش
عه اونم که امیر بود
ایدا : اقای هادیان تو رو خدا ببخشید ما الان خیلی دیرمون شده
شماره کارتتونو بدین پولو بعدا واریز میکنیم
رهام : پول نمیخوام ما دنبال عکاس داریم میگردیم واسه گروه شما عکاسی بلدین
اره اتفاقا رشتمونم عکاسیه
امیر اومد
امیر : چی شده داداش ؟
رهام: چیزی نیس یه ذره فقط رفته داخل
امیر این خانوما عکاسن مشکلمون حل شد
امیر : خوشبختم من امیر مقاره هستم
ایدا : بله میشناسیمتون ما از فن پیجاتونیم
امیر :خوشحال شدم
ایدا : مانم همطنین
امیر زد زیر خنده
رهام : فردا به این ادرس بیاین تا با یاشار صحبت کنین
چشم حتما
۱۲.۶k
۱۴ مهر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.