فیک 🫦 doubt in love 🫦 پارت ♡12♡
فیک 🫦 doubt in love 🫦 پارت ♡12♡
* فلش بک به سه هفته بعد*
راوی : هیونگ و دوستاش و پسراش داشتن سخت تلاش میکردن و استراحت میکردن که انرژی داشته باشن واسع شب
هیونجین ویو
بالاخره بعد از سه هفته برنامه ریزی و جمع انرژی کافی کشیدن نقشه میتونیم حمله کنیم خب الان ما تقریبا نزدیکم تک تیر انداز ها رفتن بالای پشت بوم و از اونجا حمله کردن و ما هم ۱۳ ، ۱۴نفر محافظ فرستادیم داخل خونه خودمون هم میخواستیم بریم زیر زمین که فهمیدیم باید از خونه ردشیم همه ی محافظ ها رو فرستادیم داخل اونا هم ادما رو کشته بودن ولی خوب خدمتکار ها و محافظ هایی که کشتیم شبیه ادم نبودن یجوری بودن
فیلیکس ویو
وارد که شدیم همه مرده بودن ولی قیافه هاشون دقیقا شبیه گارد امنیتی بود که بیرون بودن خون شون هم مث ادم نبود اصن همه چی عجیب بود ما الان حمله کردیم همه رو کشتیم ولی یه نفر ادم هم نیومد شک بدی به دلم افتاد
راوی: بعد از ورود به خونه رفتن طرف زیر زمین بعد با صحنه ای که مواجه شدن متعجب زده شدن یونجون : سلام عزیزم چطورییی از سوپرایزم خوشت امد ببین خیلی وقت میخواست که اینجوری درست کنم اون ادم های بیرون که دیدن عروسک بودن خوب درست کردن عروسک به شکل ادم این جور تدارک ها زمان نیاز داره ولی تو دوهفته حلش کردم اون یه هفته ی دیگه رو داشتم دیالوگ اماده میکردم
هیونگ : این امکان نداره تو چجوری خبر دار شدی ما حتی یک خطا هم نکردیم همه مون داشتیم کار های روز مر رو میکردیم که کسی شک نکنه داریم نقشه میکشیم و خودمون رو پیش مردم ناراحت نشون میدادیم تو چطور فهمیدی
یونجون : خب کبوتر ها بهم خبر رسوندن
فیلیکس : خوب اسم اون کبوتر چیه ؟
یونجون : حدس بزن ببین سه حرفی توی اسمش هم از کلمات ا _ ن _ ج هست حالا فکر کن
فیلیکس : همه مون فهمیدم منظورش جاسوس خودمون بود جان واسع همین بهش گفتم : تف تو این شانس تو از کجا اون رو فهمیدی
یونجون : ببین بچه این راه هایی که تو خانوادت دارن میرن رو من اسفالت کردم 😏😏😏
فیلیکس : کشِشِ نمیدم میرم سر اصل مطلب خانواده هامون کجاست
شرط پارت بعدی 😊😊
لایک : ۸ ❤️👍
کامنت : ۸ یا ۹ 💬💌
* فلش بک به سه هفته بعد*
راوی : هیونگ و دوستاش و پسراش داشتن سخت تلاش میکردن و استراحت میکردن که انرژی داشته باشن واسع شب
هیونجین ویو
بالاخره بعد از سه هفته برنامه ریزی و جمع انرژی کافی کشیدن نقشه میتونیم حمله کنیم خب الان ما تقریبا نزدیکم تک تیر انداز ها رفتن بالای پشت بوم و از اونجا حمله کردن و ما هم ۱۳ ، ۱۴نفر محافظ فرستادیم داخل خونه خودمون هم میخواستیم بریم زیر زمین که فهمیدیم باید از خونه ردشیم همه ی محافظ ها رو فرستادیم داخل اونا هم ادما رو کشته بودن ولی خوب خدمتکار ها و محافظ هایی که کشتیم شبیه ادم نبودن یجوری بودن
فیلیکس ویو
وارد که شدیم همه مرده بودن ولی قیافه هاشون دقیقا شبیه گارد امنیتی بود که بیرون بودن خون شون هم مث ادم نبود اصن همه چی عجیب بود ما الان حمله کردیم همه رو کشتیم ولی یه نفر ادم هم نیومد شک بدی به دلم افتاد
راوی: بعد از ورود به خونه رفتن طرف زیر زمین بعد با صحنه ای که مواجه شدن متعجب زده شدن یونجون : سلام عزیزم چطورییی از سوپرایزم خوشت امد ببین خیلی وقت میخواست که اینجوری درست کنم اون ادم های بیرون که دیدن عروسک بودن خوب درست کردن عروسک به شکل ادم این جور تدارک ها زمان نیاز داره ولی تو دوهفته حلش کردم اون یه هفته ی دیگه رو داشتم دیالوگ اماده میکردم
هیونگ : این امکان نداره تو چجوری خبر دار شدی ما حتی یک خطا هم نکردیم همه مون داشتیم کار های روز مر رو میکردیم که کسی شک نکنه داریم نقشه میکشیم و خودمون رو پیش مردم ناراحت نشون میدادیم تو چطور فهمیدی
یونجون : خب کبوتر ها بهم خبر رسوندن
فیلیکس : خوب اسم اون کبوتر چیه ؟
یونجون : حدس بزن ببین سه حرفی توی اسمش هم از کلمات ا _ ن _ ج هست حالا فکر کن
فیلیکس : همه مون فهمیدم منظورش جاسوس خودمون بود جان واسع همین بهش گفتم : تف تو این شانس تو از کجا اون رو فهمیدی
یونجون : ببین بچه این راه هایی که تو خانوادت دارن میرن رو من اسفالت کردم 😏😏😏
فیلیکس : کشِشِ نمیدم میرم سر اصل مطلب خانواده هامون کجاست
شرط پارت بعدی 😊😊
لایک : ۸ ❤️👍
کامنت : ۸ یا ۹ 💬💌
۵.۸k
۲۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.