p32🩸
ویو جسیکا :
شب شده بود ولی جونگ کوک اصلا پیداش نبود اون همیشه این موقع خونه بود بهش چند باز زنگ زدم اما خاموش بود ... شاید کار داره خو نمیدونم بخدا .... به فکر جونگ کوک بودم که یهو در زده شد ...
بادیگارد : خانوم جسیکا رییس باهاتون کار داره ...
جسیکا : الان میام ....
اخه این موقع شب اقای جئون با من چیکار داره ... بلند شدم و به سمت پله ها رفتم رفتم سمت در ....
( تق تق )
مونبین : بیا تو ....
رفتم داخل ...
جسیکا : با من کار داشتید رییس ....
مونبین : اره بیا ببین این کامپیوتر چشه ....
جسیکا : چشم ...
رفتم جلو کنارشون وایستادم ....
جسیکا : بینید اینو باید بزنید که به برنامه ها راتون بده ... روش کلیک کردم که برنامه باز شد .... کامپیوتر رو سمت خودش چرخوند ....
مونبین : این دو یون هستش از امریکا ومده به سئول و داره کار هاشو انجام میده میتونی دربارش برام در بیاری .....
جسیکا : چشم حتمن ....
مونبین : باشه میتونی بری ....
داشتم میرفتم که با حرفش وایستادم ....
مونبین : جونگ کوک نیومده ....
جسیکا : نه هنوز نیومده ....
مونبین : باشه پس میتونی بری ....
جسیکا : با اجازتون ....
سر خم کردم و رفتم بیرون اتاق ..... نفس عمیقی کشیدم و رفتم پایین .... یهو گوشیم زنگ خورد ....
از جیبم در آوردم .... شماره جونگ کوک بود سریع جواب دادم و رفتم بیرون عمارت ....
جسیکا : معلومه کجایی تو پسر ها میدونی چقدر نگرانت شدم اخه این موقع شب کجایی تو .....
جونگ کوک : من .... م.... ن.... نمیدونم .... ( مست )
جسیکا : تو دوباره مست کردی .... همنجا وایسا من بیام ... باشه
جونگ کوک : غط نکن بزار باهات .... حرف بزنم ...
جسیکا : الان میام پیشت باشه میام .... گوشی رو غط کردم و رفتم
جسیکا : پیس .... سویچ ....
بادیگارد : بفرماید ...
سوار ماشین شدم و حرکت کردم به سمت ساحل ....
اخه اون هر وقت که مست میکرد میرفت همونجا ...
یکم داشتم تند رانندگی میکردم که بلای سر خودش نیاره .... که یهو یه ماشین از اون ور ومد که میخاستم بهش بخورم یهو ترمز دستی رو بلند کردم و ماشین دو تا تاب خورد و وایساد ... خوشکم زده بود باورم نمیشد که همچین حرکتی زدم ... از ماشین. پیاده ومد که اون مرده هم از ماشینش ومد پایین ....
جین : حالتون خوبه چیزیتون که نشد ....
جسیکا : چی خوب اخه به نظرت خوب باشم اخه تو چطور ماشین منو نمیبینی و با سرعت میای سمتم ها ...
جین : ادب در شما رشت نداره ... ترمز کن ...
جسیکا : چرا میخایی ادب یادم بدی ....
جین : اولش تو با سرعت خیر مجاز رانندگی میکنی بعد اگه ماشینت به ماشین من میخورد مقصر شما بودید ...
جسیکا : اوف چه گیری کردیم ها .... رفتم سمت ماشینم ....
جین : حداقل معذرت خواهی میکردی ...
وایستادم و با کلی عصبانیت در وجودم برگشتم ....
جسیکا : ببخشید ( با فشار ) آقای مهربان ..... اوف ..
جین : دختر خود درگیر ....
سوار شدم و دنده عقب رفتم بعد دوباره ترمز دستی رو بالا گرفتم ماشین تاب خورد و دوباره گاز دادم ....
جین : فقط اونی که بهت گواهینامه داده رو زنده میخام ...
رسیدم پیش جونگ کوک ...
شب شده بود ولی جونگ کوک اصلا پیداش نبود اون همیشه این موقع خونه بود بهش چند باز زنگ زدم اما خاموش بود ... شاید کار داره خو نمیدونم بخدا .... به فکر جونگ کوک بودم که یهو در زده شد ...
بادیگارد : خانوم جسیکا رییس باهاتون کار داره ...
جسیکا : الان میام ....
اخه این موقع شب اقای جئون با من چیکار داره ... بلند شدم و به سمت پله ها رفتم رفتم سمت در ....
( تق تق )
مونبین : بیا تو ....
رفتم داخل ...
جسیکا : با من کار داشتید رییس ....
مونبین : اره بیا ببین این کامپیوتر چشه ....
جسیکا : چشم ...
رفتم جلو کنارشون وایستادم ....
جسیکا : بینید اینو باید بزنید که به برنامه ها راتون بده ... روش کلیک کردم که برنامه باز شد .... کامپیوتر رو سمت خودش چرخوند ....
مونبین : این دو یون هستش از امریکا ومده به سئول و داره کار هاشو انجام میده میتونی دربارش برام در بیاری .....
جسیکا : چشم حتمن ....
مونبین : باشه میتونی بری ....
داشتم میرفتم که با حرفش وایستادم ....
مونبین : جونگ کوک نیومده ....
جسیکا : نه هنوز نیومده ....
مونبین : باشه پس میتونی بری ....
جسیکا : با اجازتون ....
سر خم کردم و رفتم بیرون اتاق ..... نفس عمیقی کشیدم و رفتم پایین .... یهو گوشیم زنگ خورد ....
از جیبم در آوردم .... شماره جونگ کوک بود سریع جواب دادم و رفتم بیرون عمارت ....
جسیکا : معلومه کجایی تو پسر ها میدونی چقدر نگرانت شدم اخه این موقع شب کجایی تو .....
جونگ کوک : من .... م.... ن.... نمیدونم .... ( مست )
جسیکا : تو دوباره مست کردی .... همنجا وایسا من بیام ... باشه
جونگ کوک : غط نکن بزار باهات .... حرف بزنم ...
جسیکا : الان میام پیشت باشه میام .... گوشی رو غط کردم و رفتم
جسیکا : پیس .... سویچ ....
بادیگارد : بفرماید ...
سوار ماشین شدم و حرکت کردم به سمت ساحل ....
اخه اون هر وقت که مست میکرد میرفت همونجا ...
یکم داشتم تند رانندگی میکردم که بلای سر خودش نیاره .... که یهو یه ماشین از اون ور ومد که میخاستم بهش بخورم یهو ترمز دستی رو بلند کردم و ماشین دو تا تاب خورد و وایساد ... خوشکم زده بود باورم نمیشد که همچین حرکتی زدم ... از ماشین. پیاده ومد که اون مرده هم از ماشینش ومد پایین ....
جین : حالتون خوبه چیزیتون که نشد ....
جسیکا : چی خوب اخه به نظرت خوب باشم اخه تو چطور ماشین منو نمیبینی و با سرعت میای سمتم ها ...
جین : ادب در شما رشت نداره ... ترمز کن ...
جسیکا : چرا میخایی ادب یادم بدی ....
جین : اولش تو با سرعت خیر مجاز رانندگی میکنی بعد اگه ماشینت به ماشین من میخورد مقصر شما بودید ...
جسیکا : اوف چه گیری کردیم ها .... رفتم سمت ماشینم ....
جین : حداقل معذرت خواهی میکردی ...
وایستادم و با کلی عصبانیت در وجودم برگشتم ....
جسیکا : ببخشید ( با فشار ) آقای مهربان ..... اوف ..
جین : دختر خود درگیر ....
سوار شدم و دنده عقب رفتم بعد دوباره ترمز دستی رو بالا گرفتم ماشین تاب خورد و دوباره گاز دادم ....
جین : فقط اونی که بهت گواهینامه داده رو زنده میخام ...
رسیدم پیش جونگ کوک ...
۳.۳k
۱۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.