رمان حامیم
پارت 1
حامیم: سلام مامان.
مامان لیلا: سلام پسر گلم دبی چه خبر.
حامیم:هیچی دیگه اونجا هم همه دوستم داشتن.
بابا حمید: سلام بر پسر خوش صدای من.
حامیم: سلام پدر خوشگلم.
مامان لیلا: عه باشه حامیم به بابات میگی خوشگل.
حامیم: مامان تو که از همه خوشگل تری.
مامان لیلا: شوخی کردم مامان جان.
گوشی حامیم زنگ میخوره
حامیم: سلام باران خوبی!؟
باران: سلام حامیم برگشتی؟!
حامیم: اره
مامان لیلا: حامیم اگه بارانه بگو شام بیاد خونه ما بگو مامان لیلا قرمه سبزی میخواد بپزه.
حامیم: باران شنیدی؟؟
باران: اره ولی العان خسته هستی بعداً العان بیام مزاحم میشم.
حامیم: باران تا العان دیدی تو مزاحم باشی!؟
باران: پس میام فعلا.
حامیم: باشه فعلا.
جانا از در بیرون میاد تو و داداششو محکم بغل میکنه و
جانا: داداش جونم برگشتی؟؟
حامیم: قلب داداش دلتنگم شده بودی؟؟
جانا: داشتم از دلتنگی میمردم.
حامیم: دیگه جایی نمیرم.
جانا: باشه داداش گلم.
زنگ در خونه به صدا در میاد.
حامیم: من میرم بارانه فکر کنم.
باران: سلام حامیم.
حامیم: سلام عزیزم.
باران: دفعه بعد منو هم ببر.
حامیم:باشه عزیزم.
باران به مامان لیلا و بابا حمید و جانا سلام میکنه.
مامان لیلا: شام حاضره.
همه سر سفره نشسته بودند و شام میخوردند بعد از خوردن شام و جمع کردن وسایل و شستن ظرف ها در سالن مینشینند.
بابا حمید: لیلا جان دستت درد نکنه خیلی خوشمزه بود.
باران: ممنونم خاله مثل همیشه عالی بود.
حامیم: مامان دستت طلا.
جانا: مامان قرمه سبزی ات حرف ندارد.
مامان لیلا: خواهش میکنم کاری نکردم که.
باران: حامیم بیا بریم کافه همیشگی.
حامیم: باشه.
حامیم لباساشو میپوشه و مو هاشو میبنده و با باران سوار ماشین میشوند.
در راه:
باران: حامیم منو واقعا دوست داری؟؟
حامیم : من باید اینو از تو بپرسم ولی من برات میمیرم.
باران: منم عاشقتم.
حامیم:🖤🖤🤍🤍🤍
باران: حامیم جلوتو نگاه کن.
حامیم و باران تصادف میکنند
در بیمارستان
حامیم ۳ روز در کما بود
بعد ۳ روز
حامیم: من کجا هستم ؟؟
دکتر: آروم باش اکنون نخور زیاد هم حرف نزن.
حامیم: چرا من نخونم و ننویسم نمیتونم زندگی کنم.
دکتر: فعلا آروم باش.
حامیم: باران کجاست؟؟
دکتر: باران خانم.
باران: حامیم منو ببخش.
حامیم: تو منو ببخش که باعث شدم تو بیمارستان باشی العان.
باران: اگر من اون روز نمیومدم تو هم تصادف نمیکردی.
این داستان ادامه دارد.
حامیم: سلام مامان.
مامان لیلا: سلام پسر گلم دبی چه خبر.
حامیم:هیچی دیگه اونجا هم همه دوستم داشتن.
بابا حمید: سلام بر پسر خوش صدای من.
حامیم: سلام پدر خوشگلم.
مامان لیلا: عه باشه حامیم به بابات میگی خوشگل.
حامیم: مامان تو که از همه خوشگل تری.
مامان لیلا: شوخی کردم مامان جان.
گوشی حامیم زنگ میخوره
حامیم: سلام باران خوبی!؟
باران: سلام حامیم برگشتی؟!
حامیم: اره
مامان لیلا: حامیم اگه بارانه بگو شام بیاد خونه ما بگو مامان لیلا قرمه سبزی میخواد بپزه.
حامیم: باران شنیدی؟؟
باران: اره ولی العان خسته هستی بعداً العان بیام مزاحم میشم.
حامیم: باران تا العان دیدی تو مزاحم باشی!؟
باران: پس میام فعلا.
حامیم: باشه فعلا.
جانا از در بیرون میاد تو و داداششو محکم بغل میکنه و
جانا: داداش جونم برگشتی؟؟
حامیم: قلب داداش دلتنگم شده بودی؟؟
جانا: داشتم از دلتنگی میمردم.
حامیم: دیگه جایی نمیرم.
جانا: باشه داداش گلم.
زنگ در خونه به صدا در میاد.
حامیم: من میرم بارانه فکر کنم.
باران: سلام حامیم.
حامیم: سلام عزیزم.
باران: دفعه بعد منو هم ببر.
حامیم:باشه عزیزم.
باران به مامان لیلا و بابا حمید و جانا سلام میکنه.
مامان لیلا: شام حاضره.
همه سر سفره نشسته بودند و شام میخوردند بعد از خوردن شام و جمع کردن وسایل و شستن ظرف ها در سالن مینشینند.
بابا حمید: لیلا جان دستت درد نکنه خیلی خوشمزه بود.
باران: ممنونم خاله مثل همیشه عالی بود.
حامیم: مامان دستت طلا.
جانا: مامان قرمه سبزی ات حرف ندارد.
مامان لیلا: خواهش میکنم کاری نکردم که.
باران: حامیم بیا بریم کافه همیشگی.
حامیم: باشه.
حامیم لباساشو میپوشه و مو هاشو میبنده و با باران سوار ماشین میشوند.
در راه:
باران: حامیم منو واقعا دوست داری؟؟
حامیم : من باید اینو از تو بپرسم ولی من برات میمیرم.
باران: منم عاشقتم.
حامیم:🖤🖤🤍🤍🤍
باران: حامیم جلوتو نگاه کن.
حامیم و باران تصادف میکنند
در بیمارستان
حامیم ۳ روز در کما بود
بعد ۳ روز
حامیم: من کجا هستم ؟؟
دکتر: آروم باش اکنون نخور زیاد هم حرف نزن.
حامیم: چرا من نخونم و ننویسم نمیتونم زندگی کنم.
دکتر: فعلا آروم باش.
حامیم: باران کجاست؟؟
دکتر: باران خانم.
باران: حامیم منو ببخش.
حامیم: تو منو ببخش که باعث شدم تو بیمارستان باشی العان.
باران: اگر من اون روز نمیومدم تو هم تصادف نمیکردی.
این داستان ادامه دارد.
۲.۸k
۰۴ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.