pآخر
یک سال بعد
من و جونگ کوک صاحب یه دخمل ناز شدیم شبیه خودم بود الان ۸ ماهشه داشتم کارایه خونه رو انجام میدادم اونم تو رو روعکش بود اومده بود تو آشپزخونه اسمش لیاست من:اومدی فوضولی آره اومد بود سمت من من:چیه خوشگلم الان میام بات بازی میکنم دختر قشنگم کارم تموم شد لیا رو بغل کردم که در زدن رفتم در و باز کردم جونگ کوک بود کوک:سلام عزیزم من:سلام بابایی اومده سیدام بابایی کوک:ای قربونش برم من بدش من پرنسسمو رفت تو بغل جونگ کوک به جونگ کوک نگاه میکرد کوک:چیه بابایم خنده ای کرد بردش با خودش تو اتاق گذاشتش رو تخت نشست لباسشو عوض کرد زل زده بود به جونگ کوک من:نگاش کن داره به تو نگاه میکنه (خوب طبیعیه بچشم روش کراش بزنه🙂😂)
زندگیمون قشنگ ترین بود من عشقم و دخترم خیلی سخت بهم رسیدیم این عشق یه عشق همیشگیه
پایاننن
فیک بعدیو بهتون معرفی میکنم
من و جونگ کوک صاحب یه دخمل ناز شدیم شبیه خودم بود الان ۸ ماهشه داشتم کارایه خونه رو انجام میدادم اونم تو رو روعکش بود اومده بود تو آشپزخونه اسمش لیاست من:اومدی فوضولی آره اومد بود سمت من من:چیه خوشگلم الان میام بات بازی میکنم دختر قشنگم کارم تموم شد لیا رو بغل کردم که در زدن رفتم در و باز کردم جونگ کوک بود کوک:سلام عزیزم من:سلام بابایی اومده سیدام بابایی کوک:ای قربونش برم من بدش من پرنسسمو رفت تو بغل جونگ کوک به جونگ کوک نگاه میکرد کوک:چیه بابایم خنده ای کرد بردش با خودش تو اتاق گذاشتش رو تخت نشست لباسشو عوض کرد زل زده بود به جونگ کوک من:نگاش کن داره به تو نگاه میکنه (خوب طبیعیه بچشم روش کراش بزنه🙂😂)
زندگیمون قشنگ ترین بود من عشقم و دخترم خیلی سخت بهم رسیدیم این عشق یه عشق همیشگیه
پایاننن
فیک بعدیو بهتون معرفی میکنم
۴۵.۸k
۰۳ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.