"ازدواج اجباری"
"ازدواج اجباری"
پارت 10
ویو ا/ت
یوجین خیلی خوشحال بود بابت اینکه با جیمین رفته تو رابطه..منم از جیمین خوشم میومد،پسر خوبی بود.
یوجین واقعا عاشق جیمین شدع بود..وقتی درمورد جیمین حرف میزد چشماش برق میزد..
یوجین: خب ا/ت حالا نوبت توع رفتی سرقرار چت اتفاقی افتاد؟؟..
ا/ت: بهت گفتم که با یکی به اسم تهیونگ دوست شدم..
یوجین: خب..
ا/ت: حدود ی دو ماهی میشد میشناختمش..امروز اومد رستوران منو برد توی کافی شاپ گفت که دوست دخترش شم...اما..
یوجین: اما..چی؟
ا/ت: اما برای ی مدت میخواست دوست دخترش شم.
یوجین: چرا برای ی مدت..؟؟
ا/ت:چون که اون ی دختر رو دوست داره و تا وقتی که از علاقه دختر به خودش مطمئن نشه با من تو رابطه..از طرفی مادرش هم گیر میده که باید بری سرقرار از پیش تعیین شده عین اوما...اوما میخواد که من با مکس ازدواج کنم چون که با مکس بزرگ شدم اون میشناسم..من خودمم از تهیونگ خوشم اومده..برام سواله که کدوم دختر چشم تهیونگ رو گرفته..؟؟.
اما ی اتفاقی افتاد کع هنوز خودم هضمش نکردم..
یوجین: چه اتفاقی؟!..
ا/ت: امروز مامان ی ادرس فرستاد که باید ساعت 6 میرفتم اونجا قرار از پیش تعیین شده بود..یکساعت قبلش تهیونگ اومده بود دنبال من که بعدشم بهت گفتم چیشد..
یوجین: خب.
ا/ت: ساعت 6 که شدع بود من رفتم اونجا سر میزی که با اون پسرقرار داشتم تیپش خیلی شبیه تیپ تهیونگ بود اول گفتم شاید استایل هاشون شبیه هم بعد از سلام کردن وقتی سرشو بالا اورد دیدم تهیونگه..هیچی بهم نمیگفتیم اول فک کردم که از قصد اومده دنبالمم بعد فهمیدم نه کلا هردوتامون باید میمودیم سر قرار.
ا/ت: تهیونگ که بهم یکساعت پیشش درخواست داده بود اون موقع هم درخواستشو داد و گفت میتونیم از این فرصت استفاده کنیم..من از تهیونگ خوشم میاد اما ی چیزی ذهنمو مشغول کرده..
یوجین: چی؟؟..
ا/ت: اینکه کدوم دختر چشم تهیونگ رو گرفته خیلی برام سواله؟؟میخوام تا وقتی که تهیونگ با من تو رابطه ست کاری کنم که اون دختر رو فراموش کنه..
پارت 10
ویو ا/ت
یوجین خیلی خوشحال بود بابت اینکه با جیمین رفته تو رابطه..منم از جیمین خوشم میومد،پسر خوبی بود.
یوجین واقعا عاشق جیمین شدع بود..وقتی درمورد جیمین حرف میزد چشماش برق میزد..
یوجین: خب ا/ت حالا نوبت توع رفتی سرقرار چت اتفاقی افتاد؟؟..
ا/ت: بهت گفتم که با یکی به اسم تهیونگ دوست شدم..
یوجین: خب..
ا/ت: حدود ی دو ماهی میشد میشناختمش..امروز اومد رستوران منو برد توی کافی شاپ گفت که دوست دخترش شم...اما..
یوجین: اما..چی؟
ا/ت: اما برای ی مدت میخواست دوست دخترش شم.
یوجین: چرا برای ی مدت..؟؟
ا/ت:چون که اون ی دختر رو دوست داره و تا وقتی که از علاقه دختر به خودش مطمئن نشه با من تو رابطه..از طرفی مادرش هم گیر میده که باید بری سرقرار از پیش تعیین شده عین اوما...اوما میخواد که من با مکس ازدواج کنم چون که با مکس بزرگ شدم اون میشناسم..من خودمم از تهیونگ خوشم اومده..برام سواله که کدوم دختر چشم تهیونگ رو گرفته..؟؟.
اما ی اتفاقی افتاد کع هنوز خودم هضمش نکردم..
یوجین: چه اتفاقی؟!..
ا/ت: امروز مامان ی ادرس فرستاد که باید ساعت 6 میرفتم اونجا قرار از پیش تعیین شده بود..یکساعت قبلش تهیونگ اومده بود دنبال من که بعدشم بهت گفتم چیشد..
یوجین: خب.
ا/ت: ساعت 6 که شدع بود من رفتم اونجا سر میزی که با اون پسرقرار داشتم تیپش خیلی شبیه تیپ تهیونگ بود اول گفتم شاید استایل هاشون شبیه هم بعد از سلام کردن وقتی سرشو بالا اورد دیدم تهیونگه..هیچی بهم نمیگفتیم اول فک کردم که از قصد اومده دنبالمم بعد فهمیدم نه کلا هردوتامون باید میمودیم سر قرار.
ا/ت: تهیونگ که بهم یکساعت پیشش درخواست داده بود اون موقع هم درخواستشو داد و گفت میتونیم از این فرصت استفاده کنیم..من از تهیونگ خوشم میاد اما ی چیزی ذهنمو مشغول کرده..
یوجین: چی؟؟..
ا/ت: اینکه کدوم دختر چشم تهیونگ رو گرفته خیلی برام سواله؟؟میخوام تا وقتی که تهیونگ با من تو رابطه ست کاری کنم که اون دختر رو فراموش کنه..
۹.۶k
۳۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.