رویای اشنا part۱۹
٪هوان و یونجی، میتونید برین ولی کیونگ باید بمونه و بیشتر تمرین کنه
÷هعییی باوشه(😕)
*(خنده) موفق باشی قهرمان
÷گگگگگ(😒)
داشتم با یونجی حرف میزدم که هوان زد رو شونم
+موفق باشی خانم عاشق(چشمک)
فکر کنم هوان فهمیده بود که روی تهیونگ کراشم، هوان و یونجی رفتن و منم دوباره رفتم پشت میز تیر اندازی.
٪خب میدونم خسته ایی ولی تیر اندازی خیلی مهمه. اگه خوب یاد بگیری نیازی به یاد گرفتن تکواندو نیست
÷واقعا (ذوق کیوت)
٪(خنده) اره
تهیونگ اومد و پشتم وایساد و اسلحه رو گرفتم و به سمت هدف نشونه گرفتم، تهیونگ از پشت دستم رو گرفت و نکته های لازم رو گفت و منم سعی میکردم رعایت کنم.
ویو تهیونگ
کیونگ خیلی خوب یاد نگرفته بود منم از اونجایی که یکم ازش خوشم اومده بود تصمیم گرفتم بیشتر بهش یاد بدم.
وقتی فهمیدم که یاد گرقته رفتم و رو ی صندلی نشستم و نگاهش میکردم و اونم شلیک میکرد. خیلی زیبا بود.
ویو شوگا
با جونگ کوک رفتیم تا وسایل رو بزاریم توی وَن کارمون یکم طول کشید به خاطر اینکه من باید اول از همه مکان و چیز های لازم رو روی لپتاپ میریختم، این ماموریت از ماموریت های دیگه برای من سخت تر بود چون باید حواسم به مدارک و فایل ها میبود.
☆جونگ کوک
_بله(در حال چک کردن اسلحه ها)
☆ نظرت چیه بجای اینکه همه ی دخترا همه چیزو بلد باشن برای خودمون یکیشون رو دستیار خودمون کنیم چون اینجوری هم اونا یه مهارت خاص یاد میگیرن هم ما خسته نمیشیم
_راست میگیا. چه هیونگ باهوشی دارما
☆هعی بسه دیگه زیادی داری از من تعریف میکنی
_پس من هوان رو انتخواب میکنم
☆تهیونگ چی؟
_بزار یه زنگ بهش بزنم
(مکالمه تهیونگ و کوک:
٪سلام
_سلام ته، شوگا یه ایده داد
... ٪
ادامه پارت بعد😁❤
÷هعییی باوشه(😕)
*(خنده) موفق باشی قهرمان
÷گگگگگ(😒)
داشتم با یونجی حرف میزدم که هوان زد رو شونم
+موفق باشی خانم عاشق(چشمک)
فکر کنم هوان فهمیده بود که روی تهیونگ کراشم، هوان و یونجی رفتن و منم دوباره رفتم پشت میز تیر اندازی.
٪خب میدونم خسته ایی ولی تیر اندازی خیلی مهمه. اگه خوب یاد بگیری نیازی به یاد گرفتن تکواندو نیست
÷واقعا (ذوق کیوت)
٪(خنده) اره
تهیونگ اومد و پشتم وایساد و اسلحه رو گرفتم و به سمت هدف نشونه گرفتم، تهیونگ از پشت دستم رو گرفت و نکته های لازم رو گفت و منم سعی میکردم رعایت کنم.
ویو تهیونگ
کیونگ خیلی خوب یاد نگرفته بود منم از اونجایی که یکم ازش خوشم اومده بود تصمیم گرفتم بیشتر بهش یاد بدم.
وقتی فهمیدم که یاد گرقته رفتم و رو ی صندلی نشستم و نگاهش میکردم و اونم شلیک میکرد. خیلی زیبا بود.
ویو شوگا
با جونگ کوک رفتیم تا وسایل رو بزاریم توی وَن کارمون یکم طول کشید به خاطر اینکه من باید اول از همه مکان و چیز های لازم رو روی لپتاپ میریختم، این ماموریت از ماموریت های دیگه برای من سخت تر بود چون باید حواسم به مدارک و فایل ها میبود.
☆جونگ کوک
_بله(در حال چک کردن اسلحه ها)
☆ نظرت چیه بجای اینکه همه ی دخترا همه چیزو بلد باشن برای خودمون یکیشون رو دستیار خودمون کنیم چون اینجوری هم اونا یه مهارت خاص یاد میگیرن هم ما خسته نمیشیم
_راست میگیا. چه هیونگ باهوشی دارما
☆هعی بسه دیگه زیادی داری از من تعریف میکنی
_پس من هوان رو انتخواب میکنم
☆تهیونگ چی؟
_بزار یه زنگ بهش بزنم
(مکالمه تهیونگ و کوک:
٪سلام
_سلام ته، شوگا یه ایده داد
... ٪
ادامه پارت بعد😁❤
۳.۵k
۰۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.