فیک جدید.
نام فیک:ᥣ᥆᥎ᥱ/һᥲ𝗍ᥱ
نام. نویسنده:*هاکو*
کاپل اصلی:سوبین_یونجون
کاپل فرعی:تهیون_بومگیو
تابع قوانین جمهوری اسلامی.تابع قوانین ویسگون.
⍴ᥲr𝗍=5
سوبین رفت تو اتاق و:
خیلی پروعه همچیو با زور گفتن بدست میاره حالم ازش بهم میخوره.
و لباساشو عوض کرد و رفت بیرون.
وارد اشپز خونه شد:
سوبین:
ماهیتابه کجاست؟
بومگیو:
(اشاره به کشوی سمت چپ) اینجاست
سوبین:
ادویه کو؟
بومگیو:
(اشاره به یخچال) تو یخچاله.
سوبین:
کاسه نودل کو؟
بومگیو:
کابینت بالاسرته.
سوبین:
چاپ استیک کو؟
بومگیو:
امم دقیقا تو کشوی سمت چپته.
سوبین:
حله مرسی.
ویوی تهگیو*
تهیون:
یکم دیگه سوال میپرسید عصبی میشدی نه؟
بومگیو:
چون تازه اومده ایگنور نباید بکنیمش.
تهیون:
اره درسته الان من میتونم ت رو ایگنور کنم ولی سوبین و. نمیتونم درسته؟
بومگیو نگاه خطرناکی به تهیون میندازه و:
بومگیو:
خود دانی
و بومگیو تا رفت بلند شه تهیون دستشو میکشه و بومگیو دوباره میشینه.
و ما اینجا اعضا رو داریم که
یونجون-اصن حواسش نبود
کای-هیچی نفهمید.
سوبین-کاملا همچی رو دید و اروم خندید.
و تهیون در گوش بومگیو:
ناراحت شدی؟
بومگیو:
نه
تهیون:
پس برم پیش سوبین
بومگیو:
واقعا میخوای منو ایگنور کنی؟
تهیون:
اره میخوام بدونم چ حسی داره(با لبخند)
بومگیو:
یاااا تهیییییوووون
و همه بومگیو رو نگاه کردن
یونجون:
چرا داد میزنی
کای:
نزدیک بود بخوابما
سوبین:
سوختم
و همه با حرف سوبین خندیدن.
تهیون:
میرم یکم سوبین و کمک کنم.
بومگیو:
نمیخواد ت بشین من میرم
و با یه چشم قره خفیف وارد اشپز خونه شد.
نام. نویسنده:*هاکو*
کاپل اصلی:سوبین_یونجون
کاپل فرعی:تهیون_بومگیو
تابع قوانین جمهوری اسلامی.تابع قوانین ویسگون.
⍴ᥲr𝗍=5
سوبین رفت تو اتاق و:
خیلی پروعه همچیو با زور گفتن بدست میاره حالم ازش بهم میخوره.
و لباساشو عوض کرد و رفت بیرون.
وارد اشپز خونه شد:
سوبین:
ماهیتابه کجاست؟
بومگیو:
(اشاره به کشوی سمت چپ) اینجاست
سوبین:
ادویه کو؟
بومگیو:
(اشاره به یخچال) تو یخچاله.
سوبین:
کاسه نودل کو؟
بومگیو:
کابینت بالاسرته.
سوبین:
چاپ استیک کو؟
بومگیو:
امم دقیقا تو کشوی سمت چپته.
سوبین:
حله مرسی.
ویوی تهگیو*
تهیون:
یکم دیگه سوال میپرسید عصبی میشدی نه؟
بومگیو:
چون تازه اومده ایگنور نباید بکنیمش.
تهیون:
اره درسته الان من میتونم ت رو ایگنور کنم ولی سوبین و. نمیتونم درسته؟
بومگیو نگاه خطرناکی به تهیون میندازه و:
بومگیو:
خود دانی
و بومگیو تا رفت بلند شه تهیون دستشو میکشه و بومگیو دوباره میشینه.
و ما اینجا اعضا رو داریم که
یونجون-اصن حواسش نبود
کای-هیچی نفهمید.
سوبین-کاملا همچی رو دید و اروم خندید.
و تهیون در گوش بومگیو:
ناراحت شدی؟
بومگیو:
نه
تهیون:
پس برم پیش سوبین
بومگیو:
واقعا میخوای منو ایگنور کنی؟
تهیون:
اره میخوام بدونم چ حسی داره(با لبخند)
بومگیو:
یاااا تهیییییوووون
و همه بومگیو رو نگاه کردن
یونجون:
چرا داد میزنی
کای:
نزدیک بود بخوابما
سوبین:
سوختم
و همه با حرف سوبین خندیدن.
تهیون:
میرم یکم سوبین و کمک کنم.
بومگیو:
نمیخواد ت بشین من میرم
و با یه چشم قره خفیف وارد اشپز خونه شد.
۳.۵k
۳۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.