بعد سالهااا پارت اخررر.بچه ها امید وارم درک کنین من گوشیم
بعد سالهااا پارت اخررر.بچه ها امید وارم درک کنین من گوشیمو گرفته بودن واسه یه موضوعیی متسفانه نشد بزارم و بگم فعلا رمان نداریم و تک پارتی و واکنش میزارم براتونننن
𝒑𝒂𝒓𝒕72((پارت اخر ))
+تهیونگ نیومد؟
شینهو: انقدر وول نخور بزار ارایشتو تمدید کنم
لونا: ا/تتتتت داداشم رسیدددددددد
+حیححححح
شینهو: ارووووم :| خب باباااا فهمیدیم عجله داری
همگی زدیم زیر خنده
لونا و شینهو گوشه های لباسمو گرفتنو کمک کردن برم دم در
وقتی نگام میکرد مطمئن بودم به زور خودشو نگه داشته
اصلا نرمال نبود ...
نیشش باز بود و عین اسکولا نگام میکرد
خندم گرفته بود
لوکاس: داداشمون استرس داشت گفتم یکم بنوشه ولی انگار زیادی خورده
+مستههههه؟
ته: نه عشقم زیاد نخوردم(خندید)
+چطور شدم
ته: (پوفی کردو سرشو از نهایت ذوق تکون داد) محشری
+تو ام :)
لونا: ا/ت حرفام یادت نره ... اونجا خوب حواست به من باشه ... دسته گلتو پرت کنی یکی دیگه بگیره تا اخر عمر سوهان روح و روانتون میشم اگه بخت منو پرت کنی واسه یه دختر دیگه .....
+لونا فهمیدم اصلا اونجا خودم دسته گلمو دو دستی تقدیمت میکنم خوبه ؟ :|
لونا: بربون زن داداش خوشگلم بشم من اخه
+گمشو (خندیدم)
لونا: دوماد یالا عروستو ببر ... منم زنگ بزنم مامان اینا بیان دنبالم با اونا میرم مزاحم شوما نمیشم که :))))
ته: جوجه دردسر درست نکنی حوصله ندارم امشب فک کسی رو بیارم پایین ... رژ لبتم خیلی پر رنگه کمرنگ ترش کن
لونا: یااااااا از این به بعد به زنت گیر بده :|
+خدافزززززز
.
.
.
.
((شیش ماه بعد))
بالاخره شینو و ایانم تصمیم گرفتن ازدواج کنن
شکمم دیگه خیلی بزرگ شده ولی از رو نمیرم ...
من ساقدوش عروسمو تهیونگ ساقدوش داماد .....
شینهو: اییییی خیلی استرسسسس دارم
+نداشته باششششش ... اروم
دستشو رو شکمم گذاشته...
شینهو: خاله جون الان تازه دارم مامانتو درک میکنم که درست شیش ماه پیش چرا داشت زمین و زمانو گاز میگرفت ....
میترسم همش حس میکنم الان یه اتفاق بدی میوفته
+پسرم به خاله بگو هیچی نمیشه من تضمین میکنم
در اتاق گریم باز شد و خانواده تهیونگ اومدن و ...... اون .......
شینهو: هنوزم تضمین میدی ؟
جیمین: مبارک باشه شینهو
شینهو : عا ممنونم ... که اومدی :)
بابای ته: امیدوارم خوشبخت شین ... هر دوتون عاقبت بخیر شین ...
شینهو: خیلی ممنونم رئیس کیم
تهیونگم اومد و با دیدن جیمین فوری خودشو به من رسوند و دستامو گرفت ...
این کار لبخند رو لب جیمین اورد ....
از اون لبخندای قشنگ که یه زمانی براش غش میکردم ولی الان هیچ حسی نداشتم .. حتی دیگه ازش متنفرم نبودم
جیمین: ام به منم تبریک بگین دارم عمو میشم :))))))
همه سکوت کردن....
جیمین: امیدوارم برادرزادم به عموش بره .. کیوت سکسی دختر کش (چشمک زد)
+ممنون
تهیونگ شوکه شده بود ..
هیچی نمیگفت ..
جیمین: و ... معذرت میخوام ... دیره نه ؟؟
ته: خوشحالم ...که اومدی ...دلم برات تنگ شده بود
جیمین: میدونم ... ولی ... انصافا هنوز جای مشتات درد میکنه
شینهو: تروخدا بیاین امشب چیزای خوب بگیم ... ببینم ایانو ندیدین ؟
جیمین: چشممم منشی شینهو ... چرا دیدمش از استرس همش داره رو کارکنا نظارت میکنه
نگام کرد .....
لبخند زد ........
جوابشو با یه لبخند دیگه دادم ....
لونا: اونییییییی کجاییی؟ ایان داره میاددددد
شبنهو: اووفففف دممم باز دمممم ا/تتت ارایشم خراب نشد ....؟
لونا: اونی قولت که یادت نرفته ؟؟؟ دسته گلو واسه کی پرت میکنی ؟؟؟؟؟
شینهو: واسه تو بابا واسه توووو ...
+تو هنوز دنبال بختتی ؟ (قهقهه میزدم)
جیمین:کدوم بخت ؟ جریان چیه؟
+لونا خانم دلش حوص .....
لونا: ا/تتتتتت
ته: لونا خونه صحبت میکنیم
جیمین: فکر کنم صحبتمون باید یکم مفصل باشه ......
لونا: بابا عایششششش :(((
و .....
گاهی وقتا بهتره ادامه ندی ....
یه سری حرفا باید بالاخره یجایی بریده بشن چون ادامه دادنش چیزی جز درد نداره ......
امروزم ترجیح دادم سکوت کنم ...
از انتخابم راضیم ....
خانوادمو دوست دارم ......
𝒑𝒂𝒓𝒕72((پارت اخر ))
+تهیونگ نیومد؟
شینهو: انقدر وول نخور بزار ارایشتو تمدید کنم
لونا: ا/تتتتت داداشم رسیدددددددد
+حیححححح
شینهو: ارووووم :| خب باباااا فهمیدیم عجله داری
همگی زدیم زیر خنده
لونا و شینهو گوشه های لباسمو گرفتنو کمک کردن برم دم در
وقتی نگام میکرد مطمئن بودم به زور خودشو نگه داشته
اصلا نرمال نبود ...
نیشش باز بود و عین اسکولا نگام میکرد
خندم گرفته بود
لوکاس: داداشمون استرس داشت گفتم یکم بنوشه ولی انگار زیادی خورده
+مستههههه؟
ته: نه عشقم زیاد نخوردم(خندید)
+چطور شدم
ته: (پوفی کردو سرشو از نهایت ذوق تکون داد) محشری
+تو ام :)
لونا: ا/ت حرفام یادت نره ... اونجا خوب حواست به من باشه ... دسته گلتو پرت کنی یکی دیگه بگیره تا اخر عمر سوهان روح و روانتون میشم اگه بخت منو پرت کنی واسه یه دختر دیگه .....
+لونا فهمیدم اصلا اونجا خودم دسته گلمو دو دستی تقدیمت میکنم خوبه ؟ :|
لونا: بربون زن داداش خوشگلم بشم من اخه
+گمشو (خندیدم)
لونا: دوماد یالا عروستو ببر ... منم زنگ بزنم مامان اینا بیان دنبالم با اونا میرم مزاحم شوما نمیشم که :))))
ته: جوجه دردسر درست نکنی حوصله ندارم امشب فک کسی رو بیارم پایین ... رژ لبتم خیلی پر رنگه کمرنگ ترش کن
لونا: یااااااا از این به بعد به زنت گیر بده :|
+خدافزززززز
.
.
.
.
((شیش ماه بعد))
بالاخره شینو و ایانم تصمیم گرفتن ازدواج کنن
شکمم دیگه خیلی بزرگ شده ولی از رو نمیرم ...
من ساقدوش عروسمو تهیونگ ساقدوش داماد .....
شینهو: اییییی خیلی استرسسسس دارم
+نداشته باششششش ... اروم
دستشو رو شکمم گذاشته...
شینهو: خاله جون الان تازه دارم مامانتو درک میکنم که درست شیش ماه پیش چرا داشت زمین و زمانو گاز میگرفت ....
میترسم همش حس میکنم الان یه اتفاق بدی میوفته
+پسرم به خاله بگو هیچی نمیشه من تضمین میکنم
در اتاق گریم باز شد و خانواده تهیونگ اومدن و ...... اون .......
شینهو: هنوزم تضمین میدی ؟
جیمین: مبارک باشه شینهو
شینهو : عا ممنونم ... که اومدی :)
بابای ته: امیدوارم خوشبخت شین ... هر دوتون عاقبت بخیر شین ...
شینهو: خیلی ممنونم رئیس کیم
تهیونگم اومد و با دیدن جیمین فوری خودشو به من رسوند و دستامو گرفت ...
این کار لبخند رو لب جیمین اورد ....
از اون لبخندای قشنگ که یه زمانی براش غش میکردم ولی الان هیچ حسی نداشتم .. حتی دیگه ازش متنفرم نبودم
جیمین: ام به منم تبریک بگین دارم عمو میشم :))))))
همه سکوت کردن....
جیمین: امیدوارم برادرزادم به عموش بره .. کیوت سکسی دختر کش (چشمک زد)
+ممنون
تهیونگ شوکه شده بود ..
هیچی نمیگفت ..
جیمین: و ... معذرت میخوام ... دیره نه ؟؟
ته: خوشحالم ...که اومدی ...دلم برات تنگ شده بود
جیمین: میدونم ... ولی ... انصافا هنوز جای مشتات درد میکنه
شینهو: تروخدا بیاین امشب چیزای خوب بگیم ... ببینم ایانو ندیدین ؟
جیمین: چشممم منشی شینهو ... چرا دیدمش از استرس همش داره رو کارکنا نظارت میکنه
نگام کرد .....
لبخند زد ........
جوابشو با یه لبخند دیگه دادم ....
لونا: اونییییییی کجاییی؟ ایان داره میاددددد
شبنهو: اووفففف دممم باز دمممم ا/تتت ارایشم خراب نشد ....؟
لونا: اونی قولت که یادت نرفته ؟؟؟ دسته گلو واسه کی پرت میکنی ؟؟؟؟؟
شینهو: واسه تو بابا واسه توووو ...
+تو هنوز دنبال بختتی ؟ (قهقهه میزدم)
جیمین:کدوم بخت ؟ جریان چیه؟
+لونا خانم دلش حوص .....
لونا: ا/تتتتتت
ته: لونا خونه صحبت میکنیم
جیمین: فکر کنم صحبتمون باید یکم مفصل باشه ......
لونا: بابا عایششششش :(((
و .....
گاهی وقتا بهتره ادامه ندی ....
یه سری حرفا باید بالاخره یجایی بریده بشن چون ادامه دادنش چیزی جز درد نداره ......
امروزم ترجیح دادم سکوت کنم ...
از انتخابم راضیم ....
خانوادمو دوست دارم ......
۱۱.۷k
۱۲ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.