وقتی به زور ازدواج می کنی پارت۱۴
پارت۱۴
یه پوزخند زد گفت :گفتم که می شناسمت
ا.ت:خب انیمیشن ها خیلی بهتر ازفیلم های عاشقانه هست
هوسوک:من می خوام برات فیلم پو.....رت انتخاب کنم تو میگی انیمیشن خیلی خنده داره
ا.ت :یاععععععععععع اگه این فیلما می خوای برام انتخاب کنی من دست هم به تلوزیون نمی زنم
هوسوک:خب حالا هرکار دلت می خواد انجام بده برا گوشی هم که بیا اینو بگیر
یه گوشی از توی کشوی میزش درآورد بهم داد
ا.ت :مرسی ممنونم هوسوکا
دویدم سمتش و بدون اینکه فکر کنم دارم چه غلطی می کنم یه ب...و...س رو گونش زدم و گوشی رو از دستش گرفتم و درآوردم چند ثانیه طول کشید تا لود بشم و بفهمم چیکار کردم بعد با تعجب نگاش کردم که داره نگاهم میکنه می خنده
ا.ت:معذرت می خوام خیلی خوش حال شدم
فهمیدم از حرکتم بدشم نیومده که دستم کشید افتادم روی پاش توی بغلش
هوسوک:یعنی با این هم قانون من تو حتی الان ازم نمی ترسی
ا.ت:نه چرا باید ازت بترسم اگر انجامشون ندم تو هم کاری باهام نداری
بعد لبهام رو غنچه کردم که گفت
هوسوک:بلندشو بریم بخوابیم
خوشحالم که فهمیدی قانون هام رو
ذهن ا.ت(متاسفم هوسوک من همین الانشم چند تا از قانونات زیر پا گذاشتم امید وارم اون تنبیهایی که گفتی رو برام در نظر نگیری 😍)
توی بغلش بودم که همون طوری بلندم کرد با گوشی توی دستم دور گردنش حلقه کردم رفتیم اتاق مشترکمون
روی تخت درازم داد روم خی.....مه زد
هوسوک:همیشه هم قانون نیست
خواست ببوستم که من پیش دستی کردم زود گونش بوس کردم خندش گرفته بود سرم کج کردم که اونم گونم ببوسه
باورم نمیشه این همون آدم چند ساعت پیش باشه که با بی رحمی با خط کش می زد روی دستم
با یاد اینا اخم کردم و یه اشک از گونم سر خورد
تعجب کرده بود
هوسوک:چیزی شده
ا.ت :نه یاد گذشته افتادم
هیچی نگفت و گونم رو بوسه بارون کرد
یه پوزخند زد گفت :گفتم که می شناسمت
ا.ت:خب انیمیشن ها خیلی بهتر ازفیلم های عاشقانه هست
هوسوک:من می خوام برات فیلم پو.....رت انتخاب کنم تو میگی انیمیشن خیلی خنده داره
ا.ت :یاععععععععععع اگه این فیلما می خوای برام انتخاب کنی من دست هم به تلوزیون نمی زنم
هوسوک:خب حالا هرکار دلت می خواد انجام بده برا گوشی هم که بیا اینو بگیر
یه گوشی از توی کشوی میزش درآورد بهم داد
ا.ت :مرسی ممنونم هوسوکا
دویدم سمتش و بدون اینکه فکر کنم دارم چه غلطی می کنم یه ب...و...س رو گونش زدم و گوشی رو از دستش گرفتم و درآوردم چند ثانیه طول کشید تا لود بشم و بفهمم چیکار کردم بعد با تعجب نگاش کردم که داره نگاهم میکنه می خنده
ا.ت:معذرت می خوام خیلی خوش حال شدم
فهمیدم از حرکتم بدشم نیومده که دستم کشید افتادم روی پاش توی بغلش
هوسوک:یعنی با این هم قانون من تو حتی الان ازم نمی ترسی
ا.ت:نه چرا باید ازت بترسم اگر انجامشون ندم تو هم کاری باهام نداری
بعد لبهام رو غنچه کردم که گفت
هوسوک:بلندشو بریم بخوابیم
خوشحالم که فهمیدی قانون هام رو
ذهن ا.ت(متاسفم هوسوک من همین الانشم چند تا از قانونات زیر پا گذاشتم امید وارم اون تنبیهایی که گفتی رو برام در نظر نگیری 😍)
توی بغلش بودم که همون طوری بلندم کرد با گوشی توی دستم دور گردنش حلقه کردم رفتیم اتاق مشترکمون
روی تخت درازم داد روم خی.....مه زد
هوسوک:همیشه هم قانون نیست
خواست ببوستم که من پیش دستی کردم زود گونش بوس کردم خندش گرفته بود سرم کج کردم که اونم گونم ببوسه
باورم نمیشه این همون آدم چند ساعت پیش باشه که با بی رحمی با خط کش می زد روی دستم
با یاد اینا اخم کردم و یه اشک از گونم سر خورد
تعجب کرده بود
هوسوک:چیزی شده
ا.ت :نه یاد گذشته افتادم
هیچی نگفت و گونم رو بوسه بارون کرد
۳۹.۰k
۲۵ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.