زندگی مخفی پارت ۹۵ بخش دوم
تیر و تیر اندازی شروع شد
نگران بودم ولی با تمام وجود دنبال آسا میکردم و با کلتم سمتش تیر میزدم
تا اینکه یکی از تیر ها خورد به پاش و افتاد زمین
آسا:چیه تمومش کن دیگه
میخوای زجرم بدی
تهیونگ:شاید دوست دارم زجر کشیدنتو ببینم
همون لحظه کلت رو توی هوا چرخوندم و به سمت پیشونیش هدف گرفتم و گفتم:شاید برای آخرین حرفم باید میگفتم که
اون فیلمی که لیسا نشونت داده در اصل چانگبینه
اون با ماشین به مادرت زده
و اونا برای اینکه مخفی کنن انداختن تقصیر من
و من خوشحالم
چون اگه تو نبودی نمیتونستم با جونگکوک آشنا بشم و عاشقانه عاشقش باشم
آسا:برای خودم متاسفم
ولی هیچوقت فکر نمیکردم توسط تو کشته بشم
تهیونگ:حالا این فکر رو بکن
و بنگ تیر زدم وسط پیشونیش
کشتمش
کسی که زمانی عاشقش بودمو کشتم
بنگچان:از جات تکون بخوری میکشمت
زیر لب زمزمه کردم : یونگی حالا
و صدای تیر
برگشتم دیدم که تیر به قلبش خورده و تموم شد
لیدر استری کیدز مرد
آسا مرد و بقیشون هم فرار کردن
لیا:ما موفق شدیم
یونا:آره تونستیم
ایتزی یه بغل پنج نفره داشتن
خیلی کیوت بود
یه دفعه یاد جونگکوک افتادم و دنبال جنی گشتم
تهیونگ:جنی
کوک کجاست
جنی:اونا رفتن بیمارستان نزدیک به اینجا
بیا باهم بریم
بعد روبه بچه ها داد زد:کیا میان بریم پیش کوک
رزی و جیسو و یونگی دستشون رو بالا گرفتن
جنی:خب بقیه هم با ماشین جین و من و ایتزی برگردید
فعلا
جین:ولی هرچی شد بهمون خبر بدید
.........
رفتیم سمت پذیرش
تهیونگ:اتاق جئون جونگ کوک کجاستتتتتت
پرستار:ایشون توی اتاق عملن ولی برید آخر سالن
شما چه نسبتی با ایشون دارید
تهیونگ:من خب...
جنی:همسرشه
پرستار:خب شما این فرم رو پر کنید
تهیونگ :باشه
فرم رو گرفتم و رفتیم آخر سالن
لیسا و نامجون اونجا بودن
جنی: چی شده
یونگی:خواهشاً بگید
رزی:د بگید دیگه
لیسا:نمیدونم ولی گفتن خون زیادی ازش رفته
یکم عملش طول میکشه
بخاطر قلبشم
لیسا زد زیر گریه و رفت توی بغل نامجون
نامجون ادامه داد: فعلا باید صبر کنیم تا تموم بشه
جنی:ته تو فرم رو پر کن
تهیونگ:بیا تمومه
یونگی میری بدی به پرستار
یونگی سری به نشونه تایید تکون داد و رفت سمت پذیرش
.........
ادامه دارد.....
نگران بودم ولی با تمام وجود دنبال آسا میکردم و با کلتم سمتش تیر میزدم
تا اینکه یکی از تیر ها خورد به پاش و افتاد زمین
آسا:چیه تمومش کن دیگه
میخوای زجرم بدی
تهیونگ:شاید دوست دارم زجر کشیدنتو ببینم
همون لحظه کلت رو توی هوا چرخوندم و به سمت پیشونیش هدف گرفتم و گفتم:شاید برای آخرین حرفم باید میگفتم که
اون فیلمی که لیسا نشونت داده در اصل چانگبینه
اون با ماشین به مادرت زده
و اونا برای اینکه مخفی کنن انداختن تقصیر من
و من خوشحالم
چون اگه تو نبودی نمیتونستم با جونگکوک آشنا بشم و عاشقانه عاشقش باشم
آسا:برای خودم متاسفم
ولی هیچوقت فکر نمیکردم توسط تو کشته بشم
تهیونگ:حالا این فکر رو بکن
و بنگ تیر زدم وسط پیشونیش
کشتمش
کسی که زمانی عاشقش بودمو کشتم
بنگچان:از جات تکون بخوری میکشمت
زیر لب زمزمه کردم : یونگی حالا
و صدای تیر
برگشتم دیدم که تیر به قلبش خورده و تموم شد
لیدر استری کیدز مرد
آسا مرد و بقیشون هم فرار کردن
لیا:ما موفق شدیم
یونا:آره تونستیم
ایتزی یه بغل پنج نفره داشتن
خیلی کیوت بود
یه دفعه یاد جونگکوک افتادم و دنبال جنی گشتم
تهیونگ:جنی
کوک کجاست
جنی:اونا رفتن بیمارستان نزدیک به اینجا
بیا باهم بریم
بعد روبه بچه ها داد زد:کیا میان بریم پیش کوک
رزی و جیسو و یونگی دستشون رو بالا گرفتن
جنی:خب بقیه هم با ماشین جین و من و ایتزی برگردید
فعلا
جین:ولی هرچی شد بهمون خبر بدید
.........
رفتیم سمت پذیرش
تهیونگ:اتاق جئون جونگ کوک کجاستتتتتت
پرستار:ایشون توی اتاق عملن ولی برید آخر سالن
شما چه نسبتی با ایشون دارید
تهیونگ:من خب...
جنی:همسرشه
پرستار:خب شما این فرم رو پر کنید
تهیونگ :باشه
فرم رو گرفتم و رفتیم آخر سالن
لیسا و نامجون اونجا بودن
جنی: چی شده
یونگی:خواهشاً بگید
رزی:د بگید دیگه
لیسا:نمیدونم ولی گفتن خون زیادی ازش رفته
یکم عملش طول میکشه
بخاطر قلبشم
لیسا زد زیر گریه و رفت توی بغل نامجون
نامجون ادامه داد: فعلا باید صبر کنیم تا تموم بشه
جنی:ته تو فرم رو پر کن
تهیونگ:بیا تمومه
یونگی میری بدی به پرستار
یونگی سری به نشونه تایید تکون داد و رفت سمت پذیرش
.........
ادامه دارد.....
۲.۰k
۱۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.