یکی ماه عاشق و
یکی ماه عاشق و
خبره در خواب،
حتا بر رانهای مورچهیی.
آیا خواهم ماند در ستیز،
با چشمهی زمزم؟
از کجا میآید اندوهات
ای یارِ بیغش؟
بگوی
دست عشق را تا فرو رود؛
در شکاف سینههات،
در گردن و موی.
خیالات را بگوی،
هر آنچه دلخواهِ اوست؛
برگیرد از این نگارههای مهتابی.
بانو،
از کجا میآید اندوهات؟
از دلدادهیی،
یا ظلمتی؟
خبره در خواب،
حتا بر رانهای مورچهیی.
آیا خواهم ماند در ستیز،
با چشمهی زمزم؟
از کجا میآید اندوهات
ای یارِ بیغش؟
بگوی
دست عشق را تا فرو رود؛
در شکاف سینههات،
در گردن و موی.
خیالات را بگوی،
هر آنچه دلخواهِ اوست؛
برگیرد از این نگارههای مهتابی.
بانو،
از کجا میآید اندوهات؟
از دلدادهیی،
یا ظلمتی؟
۱.۹k
۱۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.