فیک جونگ کوک پارت ۳۲ (معشوقه) فصل ۲
ا.ت:اون لعنتی داشتن به من tجaوز میکردن!بdن لخtم رو لmس میکردن و میbوسیدن و با لذت از بdنم تعریف میکردن!من دیگه یه هرzه حساب میشم!(هق هق)
با این حرفش قلبم بیشتر از قبل درد گرفت!...راست میگفت من دست یه مشت بادیگارد دادمش و گفتم که بکننش و اونا این کارارو باهاش کردن بعد دارم ازش میپرسم که خوبی؟!..یه دفعه اشکای منم همراه اون جاری شدن که محکم bغلش کردم و بین بازوهام فشردمش که یهو جیغ کشید!
ارباب:چیشد؟
ا.ت:آخخخ کمرم درد میکنه نکن!
لباسشو بالا زدم و به کمرش نکاه کردم...کمر سفیدش کاملا ارغوانی شده بود قطعا خیلی درد میکرد!من خیلی اونو محکم زدم..لباسش رو پایین کشیدم و آروم توی bغلم فرو بردمش و کمرش رو نوازش کردم..
ارباب:ببخش کوچولو..
ا.ت:نه..
ارباب:چی؟!
ا.ت:اگه ببریم بیرون میبخشمت!
چقد پرو شده بود از اولش هم میدونستم که نباید باهاش مهربون باشم!
ارباب: نه قبلا هم بهت گفتم..
بعد ازش جدا شدم..
ارباب:من دیگه باید برم تهیونگ حتما تا الان رسیده..
ا.ت:ولی...
ارباب:ولی نداره..
ا.ت:باشه بخشیدمت...
ارباب:نیازی به بخشیدنت نیست..
بعد رفتم پایین دیدم تهیونگ با یه نیش باز خیلی مسخره روی مبل نشسته و زل زده بهم..
ارباب:چته خوشتیپ ندیدی؟
تهیونگ: خوب بود نه؟
ارباب:چی خوب بود؟!
تهیونگ:چه موهای خیس جذابی داری!
ارباب:منظورت چیه؟
تهیونگ:حموم چطور بود؟خوش گذشت؟
ارباب: آره خوب بود ولی چرا میپرسی؟
تهیونگ:ا.ت نتونست بیاد؟اشکال نداره درک میکنم آخه کدوم دختری بعد از حموم کردن با شوهر آیندش سالم میمونه!درک میکنم احتمالا تا دو ماه دیگه نتونه راه بره با وجود dیک بزرگ رفیق من!راستی بگو ببینم چند قلو در راهه؟ دو یا سه یا بیشتر؟
با فهمیدن منظورش دستمال روی میز رو گرفتم و سمتش پرت کردم..اونم یهو بلند شد و شروع به فرار کردن کردن منم افتادم دنبالش..
ارباب: اگه جرئت داری حرفتو تکرار کن!
تهیونگ: ۱۰ راند یا ۲۰ راند؟
یه دفعه دمپاییم(دمپایی خونگی که آدم پولدارا تو خونه میپوشن😐) رو سمتش پرت کردم..
ارباب: تهیونگ میکشمت ها! ما هیچ کاری نکردیم! اصلا کی به تو گفته ما رفتیم حموم؟
تهیونگ:بادیگارد لی..
ارباب: اییی خدا بابا اشتباه فکر میکنی فقط چون یکم بیحال بود و بیهوش شده بود بردمش حموم..
تهیونگ:آره جون خودت..یعنی انتظار داری من باور کنم موقع حموم وقتی بیهوش بوده کاری باهاش نکردی؟
ارباب:معلومه..
تهیونگ:نچ دروغ میگی..
ارباب:تهیونگ بس کننن
تهیونگ: نمیکنم جو....
یه دفعه حرفش رو خورد و زل زد به پشت سرم..برگشتم و دیدم ا.ت اومده..
ا.ت:سلام جناب کیم..
تهیونگ:سلام ا.ت اون چیه روی صورتت؟
ا.ت:چیزی نیست..
تهیونگ:کار توعه درسته؟
بعد با عصبانیت و کلافگی به من نگاه کرد..
ارباب:آره اون جای کتکیه که بهش زدم..
تهیونگ:........
با این حرفش قلبم بیشتر از قبل درد گرفت!...راست میگفت من دست یه مشت بادیگارد دادمش و گفتم که بکننش و اونا این کارارو باهاش کردن بعد دارم ازش میپرسم که خوبی؟!..یه دفعه اشکای منم همراه اون جاری شدن که محکم bغلش کردم و بین بازوهام فشردمش که یهو جیغ کشید!
ارباب:چیشد؟
ا.ت:آخخخ کمرم درد میکنه نکن!
لباسشو بالا زدم و به کمرش نکاه کردم...کمر سفیدش کاملا ارغوانی شده بود قطعا خیلی درد میکرد!من خیلی اونو محکم زدم..لباسش رو پایین کشیدم و آروم توی bغلم فرو بردمش و کمرش رو نوازش کردم..
ارباب:ببخش کوچولو..
ا.ت:نه..
ارباب:چی؟!
ا.ت:اگه ببریم بیرون میبخشمت!
چقد پرو شده بود از اولش هم میدونستم که نباید باهاش مهربون باشم!
ارباب: نه قبلا هم بهت گفتم..
بعد ازش جدا شدم..
ارباب:من دیگه باید برم تهیونگ حتما تا الان رسیده..
ا.ت:ولی...
ارباب:ولی نداره..
ا.ت:باشه بخشیدمت...
ارباب:نیازی به بخشیدنت نیست..
بعد رفتم پایین دیدم تهیونگ با یه نیش باز خیلی مسخره روی مبل نشسته و زل زده بهم..
ارباب:چته خوشتیپ ندیدی؟
تهیونگ: خوب بود نه؟
ارباب:چی خوب بود؟!
تهیونگ:چه موهای خیس جذابی داری!
ارباب:منظورت چیه؟
تهیونگ:حموم چطور بود؟خوش گذشت؟
ارباب: آره خوب بود ولی چرا میپرسی؟
تهیونگ:ا.ت نتونست بیاد؟اشکال نداره درک میکنم آخه کدوم دختری بعد از حموم کردن با شوهر آیندش سالم میمونه!درک میکنم احتمالا تا دو ماه دیگه نتونه راه بره با وجود dیک بزرگ رفیق من!راستی بگو ببینم چند قلو در راهه؟ دو یا سه یا بیشتر؟
با فهمیدن منظورش دستمال روی میز رو گرفتم و سمتش پرت کردم..اونم یهو بلند شد و شروع به فرار کردن کردن منم افتادم دنبالش..
ارباب: اگه جرئت داری حرفتو تکرار کن!
تهیونگ: ۱۰ راند یا ۲۰ راند؟
یه دفعه دمپاییم(دمپایی خونگی که آدم پولدارا تو خونه میپوشن😐) رو سمتش پرت کردم..
ارباب: تهیونگ میکشمت ها! ما هیچ کاری نکردیم! اصلا کی به تو گفته ما رفتیم حموم؟
تهیونگ:بادیگارد لی..
ارباب: اییی خدا بابا اشتباه فکر میکنی فقط چون یکم بیحال بود و بیهوش شده بود بردمش حموم..
تهیونگ:آره جون خودت..یعنی انتظار داری من باور کنم موقع حموم وقتی بیهوش بوده کاری باهاش نکردی؟
ارباب:معلومه..
تهیونگ:نچ دروغ میگی..
ارباب:تهیونگ بس کننن
تهیونگ: نمیکنم جو....
یه دفعه حرفش رو خورد و زل زد به پشت سرم..برگشتم و دیدم ا.ت اومده..
ا.ت:سلام جناب کیم..
تهیونگ:سلام ا.ت اون چیه روی صورتت؟
ا.ت:چیزی نیست..
تهیونگ:کار توعه درسته؟
بعد با عصبانیت و کلافگی به من نگاه کرد..
ارباب:آره اون جای کتکیه که بهش زدم..
تهیونگ:........
۹.۷k
۱۱ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.