عشق یا قتل پ ۲۲ ق ۶
پ ۲۲ ق ۶ : دکتر...آمپول رو تزریق کن سریع!
از دهن ا/ت کف بیرون میومد.....میلرزید و تکون میخورد....ولی چشماش بسته بود!..... احتمالا تشنج کرد! ...... بعد چند لحظه دوباره ایستاد و ضربان قلبش ملایم شد .... دکتر عرق های روی پیشونیش رو کنار زد و به تهیونگ ک از پشت شیشه شاهد این اتفاق بود نگاه کرد
دکتر.... دیگه بهش بیهوش کننده نیازی نیست! پرستار حالشون بهتر شده پس از این به بعد نیازی نیست بیهوش نگهش داریم!
بیرون و تهیونگ بدون وقفه پرسید
تهیونگ...چیشد؟ حالش بده؟ چیزی لازمه؟
دکتر...چیزی نیست تشنج کردن!
تهیونگ...چیی؟
دکتر....احتمالا بهوش میان! چون این تشنج باعث شد ک ضربان قلبش به حالت اولیه برگرده!.....میتونیم در روز های آینده شاهد بهوش اومدنشون باشیم!
تهیونگ...اوه خوبه! خیلی ممنونم دکتر!
پرستار با هانا....مشکلی نیست احتمالا بهوش میاد
هانا...ممنون
صدای قدم های پا ک نزدیک میشدن....دستشو گرفت و رو صندلی کنار تخت نشست.....
تهیونگ.... باورم نمیشه به خاطر ترس باید این همه مدت بیهوش بمونه
هانا....نمیدونم....همین ک زندس فعلا امید بخشه
تهیونگ....کاش یه بار دیگه بیدار شه و خنده هاشو ببینم
جونگ کوک وارد شد
جونگ کوک....نگران نباش! حقیقی میشه!
جینهو یهو با هجوم وارد اتاق شد .... و جیمینم از پشتش
جیمین... ببخشید رئیس نتونستم نگهش دارم
تهیونگ...اشکالی نداره! بیا اینجا جینهو!
جینهو میره جلو و کنار ا/ت میشینه
تهیونگ....چیشد؟
جینهو...مجبور شدم ک قرارم رو کنسل کنم....یه هفته ای میشد نیومدم ببینمش
تهیونگ....تو پیشش باش من...یکم کار دارم
جینهو ... باش
جونگ کوک ... تهیونگ گذاشتمش برای خودت....اینم کلیدش
تهیونگ سری تکون میده و بعد گرفتن کلید میره سمت اون مکان
( انتقال پارت ۲۲ به ۲۳ ) آب سردی رو روی صورت می وونگ خالی میکنه......تهیونگ شلاق رو از روی دیوار بر میداره و دور دستش میپیچه.......داداش یعنی اگه نیای ازت ناراحت میشما!........ بعد اینکه رسید کل امارت خاموش بود و حتی یه دونه نگهبان هم جلوی در نبود.........نفس هاش عطر بدنی رو ک مدت ها بود ازش دور بود رو توی ریه هاش جا داد........ اینجا نمیشه یه موقع دیگه!.......طول میکشه تا متوجه نبود ما بشن!........بعد این دیگ چی میشه؟ تو این مدت...چه اتفاقی افتاد؟........چطور تونستی نوه ام رو بگیری ولش کن!!.........خوب زود باش تمومش کن بکشتم!.........میدونی پدرت چقدر التماس کرد ک تو رو نکشتم........من به ا/ت میگم! میگم بفهمه تو چه آدم پستی هستی جونگ کوک!
از دهن ا/ت کف بیرون میومد.....میلرزید و تکون میخورد....ولی چشماش بسته بود!..... احتمالا تشنج کرد! ...... بعد چند لحظه دوباره ایستاد و ضربان قلبش ملایم شد .... دکتر عرق های روی پیشونیش رو کنار زد و به تهیونگ ک از پشت شیشه شاهد این اتفاق بود نگاه کرد
دکتر.... دیگه بهش بیهوش کننده نیازی نیست! پرستار حالشون بهتر شده پس از این به بعد نیازی نیست بیهوش نگهش داریم!
بیرون و تهیونگ بدون وقفه پرسید
تهیونگ...چیشد؟ حالش بده؟ چیزی لازمه؟
دکتر...چیزی نیست تشنج کردن!
تهیونگ...چیی؟
دکتر....احتمالا بهوش میان! چون این تشنج باعث شد ک ضربان قلبش به حالت اولیه برگرده!.....میتونیم در روز های آینده شاهد بهوش اومدنشون باشیم!
تهیونگ...اوه خوبه! خیلی ممنونم دکتر!
پرستار با هانا....مشکلی نیست احتمالا بهوش میاد
هانا...ممنون
صدای قدم های پا ک نزدیک میشدن....دستشو گرفت و رو صندلی کنار تخت نشست.....
تهیونگ.... باورم نمیشه به خاطر ترس باید این همه مدت بیهوش بمونه
هانا....نمیدونم....همین ک زندس فعلا امید بخشه
تهیونگ....کاش یه بار دیگه بیدار شه و خنده هاشو ببینم
جونگ کوک وارد شد
جونگ کوک....نگران نباش! حقیقی میشه!
جینهو یهو با هجوم وارد اتاق شد .... و جیمینم از پشتش
جیمین... ببخشید رئیس نتونستم نگهش دارم
تهیونگ...اشکالی نداره! بیا اینجا جینهو!
جینهو میره جلو و کنار ا/ت میشینه
تهیونگ....چیشد؟
جینهو...مجبور شدم ک قرارم رو کنسل کنم....یه هفته ای میشد نیومدم ببینمش
تهیونگ....تو پیشش باش من...یکم کار دارم
جینهو ... باش
جونگ کوک ... تهیونگ گذاشتمش برای خودت....اینم کلیدش
تهیونگ سری تکون میده و بعد گرفتن کلید میره سمت اون مکان
( انتقال پارت ۲۲ به ۲۳ ) آب سردی رو روی صورت می وونگ خالی میکنه......تهیونگ شلاق رو از روی دیوار بر میداره و دور دستش میپیچه.......داداش یعنی اگه نیای ازت ناراحت میشما!........ بعد اینکه رسید کل امارت خاموش بود و حتی یه دونه نگهبان هم جلوی در نبود.........نفس هاش عطر بدنی رو ک مدت ها بود ازش دور بود رو توی ریه هاش جا داد........ اینجا نمیشه یه موقع دیگه!.......طول میکشه تا متوجه نبود ما بشن!........بعد این دیگ چی میشه؟ تو این مدت...چه اتفاقی افتاد؟........چطور تونستی نوه ام رو بگیری ولش کن!!.........خوب زود باش تمومش کن بکشتم!.........میدونی پدرت چقدر التماس کرد ک تو رو نکشتم........من به ا/ت میگم! میگم بفهمه تو چه آدم پستی هستی جونگ کوک!
۶۵.۳k
۱۳ مرداد ۱۴۰۰