فیک فقط خواهروبرادر بودیم پارت 77
سلامممم
بابا : چون نمیخواستم ناراحت بشی!
ات: چان تو چیزی میدونستی؟
چان: من نه .
ات: تو میدونی تو ماشین هم گفتی که مامان به غیر از تو حامله نشده .
بابا: دخترم اروم باش
ات: چطوری اروم باشم ؟ اینکه همه سال بهم دروغ گفتین !
هان: ببخشید که پیدا شدم .
ات: نه اصلا خیلیم خوب شد .
چان: ات خواهر منه و من برادرشم !
ات: برادری که از جنس دروغ هست .
بابا: ات دخترم من بخاطر خودت نگفتم .
ات: من نمیدونید که چقدر داغون شدم .
هان: این همه سال حسرت دیدنت رو داشتم کلی اون پیرمرد نامرد نمیذاشت .
ات: الان مرده؟
هان: بله .
ات: یه لحظه صبر کنید مامان من ته ری نیست برادر من چان نیست پدرم ایشون نیست پس هویت واقعی من چیه؟
هان: مامانمون لیسو بود و برادرت هم منم و پدرمون هم یسونگ بود .
ات: لیسو و یسونگ .
هان: بله ات من فقط اومدم ببینمت و نمیخوام از عمو و چان جدات کنم با هر کسی دوست داری زندگی کن .
ات: جیسونگ من میخوام
چان: نمیذارم ات بره جای دیگه ای زندگی کنه .
هان: من نمیخوام جداتون کنم میدونم که هردوتاتون هم وابسته ی همدیگه هستین.
چان: من بدون ات نمیتونم .
ات: ولی دروغ بهم گفتی من فعلا میخوام با برادر واقعیم زندگی کنم .
چان: ات عزیزم من واقعا هیچی نمیدونستم
ات: چان برادر خوبی بودی امیدوارم زندگی بهتری داشته باشی
چان: ات خودتم میدونی که من بدون تو نمیتونم زندگی کنم .
ات: ولی جیسونگ 19 سال بدون من زندگی کرده .
هان: ات خواهر گلم من عادت کردم که فقط تو رویاهام تورو ببینم ولی چان تمامی لحظاتش رو با تو گذرونده .
ات: جیسونگ من خودم وابسته چان هستم ولی دیگه نمیخوام تورو تنها بزارم .
چان: منو تنها میذاری؟
ات: نه باهات حرف میزنم بازم میام بعضی روزها باهم باشیم ولی درک کن که جیسونگ بهم احتیاج داره .
چان: باشه ولی اینو بدون که قلبم رو شکستی .
هان؛ ات عزیزم بازم بهت میگم میتونی با چان زندگی کنی .
ات: جیسونگا من میخوام باتو زندگی کنم و چان اینو میدونی که خیلی دوستت دارم ولی لطفا ازم دلخور نباش درکم کن .
چان: تو داری رسما ترکم میکنی.
ات: نه اصلا ترکت نمیکنم باهات حرف میزنم و گفتم که میام پیشت .
بابا: چان پسرم بزار باهم زندگی کنن .
چان: بابا من نمیتونم بدون ات زندگی کنم چرا نمیفهمید .
ات: چان باهات قطع ارتباط نمیکنم .
چان: باشه برو ولی خودتو از من محروم نکن !
هان: نگران نباش چان هر وقت خواستی حتی نصف شب هم بیای خونم میتونی ات رو ببینی ..
چان: من تا حالا ات رو ناراحت نکردم اگه بدونم ناراحتش میکنی باور کن میکشمت .
هان: چرا باید خواهرمو اذیت کنم .
چان: قبل رفتنت حداقل بغلم کن .
بابا : چون نمیخواستم ناراحت بشی!
ات: چان تو چیزی میدونستی؟
چان: من نه .
ات: تو میدونی تو ماشین هم گفتی که مامان به غیر از تو حامله نشده .
بابا: دخترم اروم باش
ات: چطوری اروم باشم ؟ اینکه همه سال بهم دروغ گفتین !
هان: ببخشید که پیدا شدم .
ات: نه اصلا خیلیم خوب شد .
چان: ات خواهر منه و من برادرشم !
ات: برادری که از جنس دروغ هست .
بابا: ات دخترم من بخاطر خودت نگفتم .
ات: من نمیدونید که چقدر داغون شدم .
هان: این همه سال حسرت دیدنت رو داشتم کلی اون پیرمرد نامرد نمیذاشت .
ات: الان مرده؟
هان: بله .
ات: یه لحظه صبر کنید مامان من ته ری نیست برادر من چان نیست پدرم ایشون نیست پس هویت واقعی من چیه؟
هان: مامانمون لیسو بود و برادرت هم منم و پدرمون هم یسونگ بود .
ات: لیسو و یسونگ .
هان: بله ات من فقط اومدم ببینمت و نمیخوام از عمو و چان جدات کنم با هر کسی دوست داری زندگی کن .
ات: جیسونگ من میخوام
چان: نمیذارم ات بره جای دیگه ای زندگی کنه .
هان: من نمیخوام جداتون کنم میدونم که هردوتاتون هم وابسته ی همدیگه هستین.
چان: من بدون ات نمیتونم .
ات: ولی دروغ بهم گفتی من فعلا میخوام با برادر واقعیم زندگی کنم .
چان: ات عزیزم من واقعا هیچی نمیدونستم
ات: چان برادر خوبی بودی امیدوارم زندگی بهتری داشته باشی
چان: ات خودتم میدونی که من بدون تو نمیتونم زندگی کنم .
ات: ولی جیسونگ 19 سال بدون من زندگی کرده .
هان: ات خواهر گلم من عادت کردم که فقط تو رویاهام تورو ببینم ولی چان تمامی لحظاتش رو با تو گذرونده .
ات: جیسونگ من خودم وابسته چان هستم ولی دیگه نمیخوام تورو تنها بزارم .
چان: منو تنها میذاری؟
ات: نه باهات حرف میزنم بازم میام بعضی روزها باهم باشیم ولی درک کن که جیسونگ بهم احتیاج داره .
چان: باشه ولی اینو بدون که قلبم رو شکستی .
هان؛ ات عزیزم بازم بهت میگم میتونی با چان زندگی کنی .
ات: جیسونگا من میخوام باتو زندگی کنم و چان اینو میدونی که خیلی دوستت دارم ولی لطفا ازم دلخور نباش درکم کن .
چان: تو داری رسما ترکم میکنی.
ات: نه اصلا ترکت نمیکنم باهات حرف میزنم و گفتم که میام پیشت .
بابا: چان پسرم بزار باهم زندگی کنن .
چان: بابا من نمیتونم بدون ات زندگی کنم چرا نمیفهمید .
ات: چان باهات قطع ارتباط نمیکنم .
چان: باشه برو ولی خودتو از من محروم نکن !
هان: نگران نباش چان هر وقت خواستی حتی نصف شب هم بیای خونم میتونی ات رو ببینی ..
چان: من تا حالا ات رو ناراحت نکردم اگه بدونم ناراحتش میکنی باور کن میکشمت .
هان: چرا باید خواهرمو اذیت کنم .
چان: قبل رفتنت حداقل بغلم کن .
۷.۱k
۲۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.