عشق خاموش 🖤♾️🖤
ویو .ات
نور آفتاب مستقیم تو چشمم بود وقتی از جام بلند شدم دیدم تو یه اتاق با تم خاکستری بودم سر گیجه بعدی داشتمو گردنم میسوخت یاد اتفاقای دیشب افتادم ترس بدی تو جونم افتاد رفتم سمت در ولی قفل بود تنها چیزی که تو اتاق بود یه تخت بود و میزو چند تا صندلی نگاهم سمت پنجره بردم میدونستم اگه اینجا بمونم اتفاق خوبی واسم نمیفته فک کنم پسره شکار چی قیر مجاز باشه وچون من دیدمش منو اینجا نگه داشته که یهو صدای موزیک کلاسیکی بلند شد فرصت خوبی بود صندلی و ورداشتم محکم ترف شیشه دویدم از ترس چشمامو بسته بودم با صدای خورد شدن شیشه چشامو باز کردم سریع به در نگاه کردم مثل اینکه کسی متوجه نشده بود چون صدای آهنگ زیاد بود از پنجره رفتم بیرون شیشه های بریده بازومو زخمی کردن ارتفاع تا زمین زیاد نبود ولی چون بد پریدم پام درد گرفته بود یا همان پای لنگون بدون میدویدم ولی اصلا اون قسمت از جنگل ونمیشناختم سرگردون دنبال جاده بودم که پام رفت رو یه چیزی بعد صدای تق اومدو یه پارچه توری دورم پیچید و برد تا بالا درخت جیق بلندی کشیدم و به پایین نگاه کردم تازه متوجه شده بودم که توی تله ای که واسه حیوانا گذاشته بودن گیر کردن ناخوداگاه گریه هام شدت گرفت وبا داد درخواست کمک میکردم ولی هیچ کس اونجا نبود...
(پایان ویو .ات)
کوک ..
از خواب بیدار شدم داشتم مدارک ومرتب میکردم که یه سیدی با آهنگای کلاسیک دیدم گذاشتمش تو دستگاه وصداشو زیاد کردم بعد سی مین از اتاق رفتم بیرون رفتم سمت اتاقی که اون دختره توش بود وقتی قفل درو باز کردم دیدم از پنجره فرار کرده سریع نگهبان ها و بادیکاردا و صدا کردم و گفتم تا شب فرصت دارین پیداش کنین وگرنه همتونو همین جا چال میکنم فهمیدین (با داد) سریع تعزیم کردن ورفتم وسایلشونو ورداشتهم و رفتن به طرف جنگل دیگه تقریبا بعد از ظهر بود که منم با چند تا از با دیگاردا رفتیم ببینیم تله هایی که گذاشتیم چیزی توشون گیر کرده یانه همین جوری داشتیم تله هارو چک میکردیم که دیگه هوا داشت تا یک میشد و درست چیزی معلوم نبود با تله بعدی پنج مین فاصله بود وقتی رسیدیم بهش نور چراغ قوه رو گرفتم به طرف بالای درخت با چیزی که دیدم خندهای کردمو گفتم تعمه اصلی وگرفتیم ....
خب امیدوارم دوس داشته باشید و اینکه لطفاً همایت کنین🥺🥺🥺🙏🙏
نور آفتاب مستقیم تو چشمم بود وقتی از جام بلند شدم دیدم تو یه اتاق با تم خاکستری بودم سر گیجه بعدی داشتمو گردنم میسوخت یاد اتفاقای دیشب افتادم ترس بدی تو جونم افتاد رفتم سمت در ولی قفل بود تنها چیزی که تو اتاق بود یه تخت بود و میزو چند تا صندلی نگاهم سمت پنجره بردم میدونستم اگه اینجا بمونم اتفاق خوبی واسم نمیفته فک کنم پسره شکار چی قیر مجاز باشه وچون من دیدمش منو اینجا نگه داشته که یهو صدای موزیک کلاسیکی بلند شد فرصت خوبی بود صندلی و ورداشتم محکم ترف شیشه دویدم از ترس چشمامو بسته بودم با صدای خورد شدن شیشه چشامو باز کردم سریع به در نگاه کردم مثل اینکه کسی متوجه نشده بود چون صدای آهنگ زیاد بود از پنجره رفتم بیرون شیشه های بریده بازومو زخمی کردن ارتفاع تا زمین زیاد نبود ولی چون بد پریدم پام درد گرفته بود یا همان پای لنگون بدون میدویدم ولی اصلا اون قسمت از جنگل ونمیشناختم سرگردون دنبال جاده بودم که پام رفت رو یه چیزی بعد صدای تق اومدو یه پارچه توری دورم پیچید و برد تا بالا درخت جیق بلندی کشیدم و به پایین نگاه کردم تازه متوجه شده بودم که توی تله ای که واسه حیوانا گذاشته بودن گیر کردن ناخوداگاه گریه هام شدت گرفت وبا داد درخواست کمک میکردم ولی هیچ کس اونجا نبود...
(پایان ویو .ات)
کوک ..
از خواب بیدار شدم داشتم مدارک ومرتب میکردم که یه سیدی با آهنگای کلاسیک دیدم گذاشتمش تو دستگاه وصداشو زیاد کردم بعد سی مین از اتاق رفتم بیرون رفتم سمت اتاقی که اون دختره توش بود وقتی قفل درو باز کردم دیدم از پنجره فرار کرده سریع نگهبان ها و بادیکاردا و صدا کردم و گفتم تا شب فرصت دارین پیداش کنین وگرنه همتونو همین جا چال میکنم فهمیدین (با داد) سریع تعزیم کردن ورفتم وسایلشونو ورداشتهم و رفتن به طرف جنگل دیگه تقریبا بعد از ظهر بود که منم با چند تا از با دیگاردا رفتیم ببینیم تله هایی که گذاشتیم چیزی توشون گیر کرده یانه همین جوری داشتیم تله هارو چک میکردیم که دیگه هوا داشت تا یک میشد و درست چیزی معلوم نبود با تله بعدی پنج مین فاصله بود وقتی رسیدیم بهش نور چراغ قوه رو گرفتم به طرف بالای درخت با چیزی که دیدم خندهای کردمو گفتم تعمه اصلی وگرفتیم ....
خب امیدوارم دوس داشته باشید و اینکه لطفاً همایت کنین🥺🥺🥺🙏🙏
۱۴.۰k
۲۵ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.