ببر وحشی part 5
ا.ت ویو
بازی شروع شد و بعد از چند دقیقه راند اول بازی تموم شد و دوتا مساوی شدند داشتم بهشون نگاه میکردم که یهو دیدم اون یارو کیم تهیونگ داره یه کارت را زیر دستش قایم میکنه .. فهمیدوم که داره تقلب میکنه برای همین .. نمیدونستم دارم چیکار میکنم و بلند داد زدم
ا.ت : هعیییی . چه.. تو داری تقلب میکنی ( بلند و روبه تهیونگ)
رییس باند ابی : چییی
تهیونگ : .. دروغ نگو دختره هرزه ( عصبی )
ا.ت : ( نیشخند) .. زیر دستت را یه نگاهی بنداز تا دروغ گو را پیدا کنیم
تهیونگ : ... ( و یکی از ادم های باند ابی اومد و دید زیر دسته تهیونگ کارته و بازی را به نفع باند ابی تموم کرد )
.... : باند ابی برنده شد ..
رییس باند ابی : خب .. کیم تهیونگ کی بیام ببرت را ببرم هاان .. ( خنده )
تهیونگ : ... بیا بریم الکس ( عصبی)
الکس : چشم ارباب ..
تهیونگ : اون دختره را زنده میخوام ( عصبی )
الکس : چشم ارباب .. ( و با الکس سوار ماشین شدند )
ا.ت ویو
بازی تموم شد و باند ابی برنده شد .. خب یعنی الان مدیون منن .. هه نصفه شب بود خیلی خوابم میومد همه دیگه رفته بودند و منم میز ها را پاک کردم و آماده شدم و راه افتادم سمت خونه .. توی راه بودم که یهو حس کردم یکی داره تعقیبم میکنه به پشت سرم نگاه کردم اما هیچ کس نبود ترسیده بودم و سریع دویدم سمت خونه و توی راه دیدم اره واقعا یه مرد سیاه پوش افتاده دنبالم .. خیلی ترسیده بودم .. و فقط میدویدم و در حین دویدن داشتم کلید خونه را پیدا میکردم .. اگه برم خونه میدونند من کجام پس سریع رفتم توی یه کوچه تا گمشون کنم و بعد از چند دقیقه دیدم دیگه کسی دنبالم نیست نفس نفس میزدم و هل شده بودم و همینطور ترسیده بودم .. وقتی مطمئن شدم هیچ کسه دیگه ای دنبالم نیست رفتم سمت هتل و اومدم داخل و رفتم بالا داخل خونه .. اوووف رسیدم .. رفتم و لباس هام را عوض کردم و سیاهی مطلق ...
( صبح)
کای ویو
صبح با ریختن اب سرد روم بلند شدم و دیدم داخل یه انبارم و دست و پاهام به یه صندلی بسته و انگار اون افراد ی که منا بستن منتظر یکی هستن ..
کای : ..هعییی ولم کنین .. عوضی ها از من چی میخواین ( داد و یهو یکی از اون پشت اومد جلوی کای )
جانگ مین : .. نترس کاریت ندارم .. فقط پولام را میخوام ( نکته : پول هایی که ا.ت دزدید مال دوست تهیونگ جانگ مینه )
کای: .. پو..لا ..مال ..توعن
جانگ مین : ( نیشخند ) .. خودت را نزن به اون راه گفتم پولام کجاست ( عربده )
کای : .. پولت دست من نیستن ( ترسیده)
جانگ مین: اگه دست تو نیستن پس دست کیه .. هاان ( دااد )
کای : .. دست.. دوست دخترمن ( ترسیده )
جانگ مین : اون دیگه کیه .. مگه غیر از تو کسه دیگه ای هم داخل ماشین بود
کای : اره .. وقتی به هوش اومدم آمبولانس رسیده بود .. و دوست دخترم نبود و پول ها را دزدیده و فرار کرده ..
جانگ مین: ( نیشخند ) فکر کردی من را میتونی خر کنی ..هاان ( داد )
کای : به خدا .. دروغ نمیگم ( ترسیده )
جانگ مین : .. ببین من حالیم نمیشه .. پولا دست هرکسی که میخوان باشن فقط من پولام را میخوام فهمیدی ( عربده )
کای : ..بل..ه ( ترسیده و لکنت )
جانگ مین : افرین .. پس بهتره بری و پولا را برام بیاری
کای : باشه ... ( و جانگ مین رفت )
( چند هفته بعد)
ا.ت ویو
چند هفته گذشته و من قمار کردن را مثل اب خوردن بلد شدم .. البته اگه کمک لیا نبود نمیتونستم .. امشب وقتشه .. شب مهمی که مافیا ها دور هم جمع میشن و قمار میکنن .. ساعت حدود ۶ بود رفتم داخل اتاقم و یه دوش چند مینی گرفتم و اومدم بیرون و لباسی که انتخاب کرده بودم را هم پوشیدم و یه آرایش لایت کردم و موهام هم باز گذاشتم و بهشون حالت دادم و اومدم پایین و سوار ماشینم شدم و راه افتادم سمت بار ..
تهیونگ ویو
امشب اون شبه مهمه و باید هر طور شده ببرم را از باند ابی پس بگیرم .. کت و شلوار مشکیم را پوشیدم و به موهام حالت دادم و با افرادم راه افتادیم سمت بار و بعد از چند مین رسیدیم و پیاده شدیم و اومدیم داخل .. مثل همیشه بوی سیگار و الکل میومد و رفتیم داخل و با افرادم یه چیزی سفارش دادیم و خوردیم که یهو ...
پارت ۵ تموم شد ✨🤍
لایک : ۹۰
کامنت : ۷۰
بازی شروع شد و بعد از چند دقیقه راند اول بازی تموم شد و دوتا مساوی شدند داشتم بهشون نگاه میکردم که یهو دیدم اون یارو کیم تهیونگ داره یه کارت را زیر دستش قایم میکنه .. فهمیدوم که داره تقلب میکنه برای همین .. نمیدونستم دارم چیکار میکنم و بلند داد زدم
ا.ت : هعیییی . چه.. تو داری تقلب میکنی ( بلند و روبه تهیونگ)
رییس باند ابی : چییی
تهیونگ : .. دروغ نگو دختره هرزه ( عصبی )
ا.ت : ( نیشخند) .. زیر دستت را یه نگاهی بنداز تا دروغ گو را پیدا کنیم
تهیونگ : ... ( و یکی از ادم های باند ابی اومد و دید زیر دسته تهیونگ کارته و بازی را به نفع باند ابی تموم کرد )
.... : باند ابی برنده شد ..
رییس باند ابی : خب .. کیم تهیونگ کی بیام ببرت را ببرم هاان .. ( خنده )
تهیونگ : ... بیا بریم الکس ( عصبی)
الکس : چشم ارباب ..
تهیونگ : اون دختره را زنده میخوام ( عصبی )
الکس : چشم ارباب .. ( و با الکس سوار ماشین شدند )
ا.ت ویو
بازی تموم شد و باند ابی برنده شد .. خب یعنی الان مدیون منن .. هه نصفه شب بود خیلی خوابم میومد همه دیگه رفته بودند و منم میز ها را پاک کردم و آماده شدم و راه افتادم سمت خونه .. توی راه بودم که یهو حس کردم یکی داره تعقیبم میکنه به پشت سرم نگاه کردم اما هیچ کس نبود ترسیده بودم و سریع دویدم سمت خونه و توی راه دیدم اره واقعا یه مرد سیاه پوش افتاده دنبالم .. خیلی ترسیده بودم .. و فقط میدویدم و در حین دویدن داشتم کلید خونه را پیدا میکردم .. اگه برم خونه میدونند من کجام پس سریع رفتم توی یه کوچه تا گمشون کنم و بعد از چند دقیقه دیدم دیگه کسی دنبالم نیست نفس نفس میزدم و هل شده بودم و همینطور ترسیده بودم .. وقتی مطمئن شدم هیچ کسه دیگه ای دنبالم نیست رفتم سمت هتل و اومدم داخل و رفتم بالا داخل خونه .. اوووف رسیدم .. رفتم و لباس هام را عوض کردم و سیاهی مطلق ...
( صبح)
کای ویو
صبح با ریختن اب سرد روم بلند شدم و دیدم داخل یه انبارم و دست و پاهام به یه صندلی بسته و انگار اون افراد ی که منا بستن منتظر یکی هستن ..
کای : ..هعییی ولم کنین .. عوضی ها از من چی میخواین ( داد و یهو یکی از اون پشت اومد جلوی کای )
جانگ مین : .. نترس کاریت ندارم .. فقط پولام را میخوام ( نکته : پول هایی که ا.ت دزدید مال دوست تهیونگ جانگ مینه )
کای: .. پو..لا ..مال ..توعن
جانگ مین : ( نیشخند ) .. خودت را نزن به اون راه گفتم پولام کجاست ( عربده )
کای : .. پولت دست من نیستن ( ترسیده)
جانگ مین: اگه دست تو نیستن پس دست کیه .. هاان ( دااد )
کای : .. دست.. دوست دخترمن ( ترسیده )
جانگ مین : اون دیگه کیه .. مگه غیر از تو کسه دیگه ای هم داخل ماشین بود
کای : اره .. وقتی به هوش اومدم آمبولانس رسیده بود .. و دوست دخترم نبود و پول ها را دزدیده و فرار کرده ..
جانگ مین: ( نیشخند ) فکر کردی من را میتونی خر کنی ..هاان ( داد )
کای : به خدا .. دروغ نمیگم ( ترسیده )
جانگ مین : .. ببین من حالیم نمیشه .. پولا دست هرکسی که میخوان باشن فقط من پولام را میخوام فهمیدی ( عربده )
کای : ..بل..ه ( ترسیده و لکنت )
جانگ مین : افرین .. پس بهتره بری و پولا را برام بیاری
کای : باشه ... ( و جانگ مین رفت )
( چند هفته بعد)
ا.ت ویو
چند هفته گذشته و من قمار کردن را مثل اب خوردن بلد شدم .. البته اگه کمک لیا نبود نمیتونستم .. امشب وقتشه .. شب مهمی که مافیا ها دور هم جمع میشن و قمار میکنن .. ساعت حدود ۶ بود رفتم داخل اتاقم و یه دوش چند مینی گرفتم و اومدم بیرون و لباسی که انتخاب کرده بودم را هم پوشیدم و یه آرایش لایت کردم و موهام هم باز گذاشتم و بهشون حالت دادم و اومدم پایین و سوار ماشینم شدم و راه افتادم سمت بار ..
تهیونگ ویو
امشب اون شبه مهمه و باید هر طور شده ببرم را از باند ابی پس بگیرم .. کت و شلوار مشکیم را پوشیدم و به موهام حالت دادم و با افرادم راه افتادیم سمت بار و بعد از چند مین رسیدیم و پیاده شدیم و اومدیم داخل .. مثل همیشه بوی سیگار و الکل میومد و رفتیم داخل و با افرادم یه چیزی سفارش دادیم و خوردیم که یهو ...
پارت ۵ تموم شد ✨🤍
لایک : ۹۰
کامنت : ۷۰
۴۱.۰k
۰۸ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.