مثلث عشقی♡∆
مثلث عشقی♡∆
علامت من: ☆
•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠
ذهن سوزو: آره، آره من عاشق بشو نیستم، من عشق محاله، ولی خدایااااا، چرا نمیتونم ضربان قلبم رو کنترل کنم، نفس عمیق بکش، مــــــامــــــــــانـــــــــی!!! من مامانمو میخوام بیا منو نجات بدهههه
*مایکی یکم دست سوزو را فشار داد*
مایکی: عزیزم، خوبی؟؟
سوزو: آ-آره بابا اوکیم
*ایزانا در ماشین رو باز کرد*
سوزو: ممنونم
ذهن سوزو: خــــو آخه لامصب چرا جنتلمن بازی در میاریییی؟؟؟ وای من چقدر از بچگی دوست داشتم باهام مثل یه پرنسس یا ملکه رفتار بشه... و الان، ضربان قلبم از کنترل خارجههههههه!!!!!
*رفت نشست رو صندلی عقب و مایکی نشست روی صندلی کنار راننده و ایزانا نشست پشت فرمون*
*ایزانا فرمون رو گرفت و چشم سوزو به سمت دست ایزانا رفت بعدشم دست مایکی*
ذهن سوزو: وای، وای، وای، چقدر رگ دستانشون قشنگه، وای من الان غش میکنم... هوی به خودت بیا، چه شکری داری میخوری، متشخص و متین باش، ولی از حق نگذریم خودایی کراشن
*سوزو زیر لب شروع کرد آواز خوندن*
*صدای اما توی مغز مایکی و ایزانا پلی شد*
اما: اگه یکم و آروم آواز خوند و یا دستتونو گرفت و هی بهتون لبخند زد و یا یهو بچگونه حرف زد یعنی باهاتون خیلی راحته
*ایزانا از آیینه ماشین یه نگاهی به مایکی کرد و هردو یه لبخند ریز زدن*
مایکی: چرا بلند نمیخونی؟
ایزانا: حق با مایکی یکم بلندتر بخون، صدرصد از صدای پری مانندی مثل صدای تو لذت میبریم
قلب سوزو: وااااایییییی ~~~♡
سوزو: بـ-باشه خب
*یکم تن صداشو بالاتر برد و خوند و مایکی و ایزانا عشق میکردن و تا رستوران یه چهل و پنج دقیقه راه بود چون عمارت بونتن بیرون از شهر بود و رستوران تو مرکز شهر*
☆: مدل ماشین میباخ 2024،برید ببینید یه ماشینیه اصلا اوفففف براتون میذارم
*اهنگی که سوزو میخوند تموم شد*
*رسیدن رستوران و ایزانا درو واسه سوزو باز کرد و سوییچ رو داد به نگهبان و سوسکی بهش گفت کادو هارو بیاره*
*سوزو دستشونو گرفت*
سوزو: هی، مگه شما دوتا جزو بزرگترین مافیا های ژاپن نیستین؟؟ خطرناک نباشه؟
ایزانا: اوخی، ملکم نگران نباش ما فکر همجا رو کردیم
سوزو: آخه چطوری؟
مایکی: این رستوران مال بونتنه
سوزو: واتت؟؟؟
نگهبانای دم در رستوران: خوش اومدین، براتون اوقات خوشی آرزو مندیم
*و درو باز کردنو...... به به، عجب تزیینی، رمانتیککککککک، تم سفید و قرمز، یعنیااااا*
☆پایان این پارت☆
•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠
لیلی: سلیومممم، راستی بچه ها، مامانم قراره گوشیمو تو مهر ازم بگیرهههه، راضیش کردم آخر هفته ها بهم بده، گومننننن😞💔
علامت من: ☆
•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠
ذهن سوزو: آره، آره من عاشق بشو نیستم، من عشق محاله، ولی خدایااااا، چرا نمیتونم ضربان قلبم رو کنترل کنم، نفس عمیق بکش، مــــــامــــــــــانـــــــــی!!! من مامانمو میخوام بیا منو نجات بدهههه
*مایکی یکم دست سوزو را فشار داد*
مایکی: عزیزم، خوبی؟؟
سوزو: آ-آره بابا اوکیم
*ایزانا در ماشین رو باز کرد*
سوزو: ممنونم
ذهن سوزو: خــــو آخه لامصب چرا جنتلمن بازی در میاریییی؟؟؟ وای من چقدر از بچگی دوست داشتم باهام مثل یه پرنسس یا ملکه رفتار بشه... و الان، ضربان قلبم از کنترل خارجههههههه!!!!!
*رفت نشست رو صندلی عقب و مایکی نشست روی صندلی کنار راننده و ایزانا نشست پشت فرمون*
*ایزانا فرمون رو گرفت و چشم سوزو به سمت دست ایزانا رفت بعدشم دست مایکی*
ذهن سوزو: وای، وای، وای، چقدر رگ دستانشون قشنگه، وای من الان غش میکنم... هوی به خودت بیا، چه شکری داری میخوری، متشخص و متین باش، ولی از حق نگذریم خودایی کراشن
*سوزو زیر لب شروع کرد آواز خوندن*
*صدای اما توی مغز مایکی و ایزانا پلی شد*
اما: اگه یکم و آروم آواز خوند و یا دستتونو گرفت و هی بهتون لبخند زد و یا یهو بچگونه حرف زد یعنی باهاتون خیلی راحته
*ایزانا از آیینه ماشین یه نگاهی به مایکی کرد و هردو یه لبخند ریز زدن*
مایکی: چرا بلند نمیخونی؟
ایزانا: حق با مایکی یکم بلندتر بخون، صدرصد از صدای پری مانندی مثل صدای تو لذت میبریم
قلب سوزو: وااااایییییی ~~~♡
سوزو: بـ-باشه خب
*یکم تن صداشو بالاتر برد و خوند و مایکی و ایزانا عشق میکردن و تا رستوران یه چهل و پنج دقیقه راه بود چون عمارت بونتن بیرون از شهر بود و رستوران تو مرکز شهر*
☆: مدل ماشین میباخ 2024،برید ببینید یه ماشینیه اصلا اوفففف براتون میذارم
*اهنگی که سوزو میخوند تموم شد*
*رسیدن رستوران و ایزانا درو واسه سوزو باز کرد و سوییچ رو داد به نگهبان و سوسکی بهش گفت کادو هارو بیاره*
*سوزو دستشونو گرفت*
سوزو: هی، مگه شما دوتا جزو بزرگترین مافیا های ژاپن نیستین؟؟ خطرناک نباشه؟
ایزانا: اوخی، ملکم نگران نباش ما فکر همجا رو کردیم
سوزو: آخه چطوری؟
مایکی: این رستوران مال بونتنه
سوزو: واتت؟؟؟
نگهبانای دم در رستوران: خوش اومدین، براتون اوقات خوشی آرزو مندیم
*و درو باز کردنو...... به به، عجب تزیینی، رمانتیککککککک، تم سفید و قرمز، یعنیااااا*
☆پایان این پارت☆
•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠
لیلی: سلیومممم، راستی بچه ها، مامانم قراره گوشیمو تو مهر ازم بگیرهههه، راضیش کردم آخر هفته ها بهم بده، گومننننن😞💔
۶.۷k
۲۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.