عشق و غرور p2
از چهره ی خود خانزاده مشخص بود ک هیچ رغبتی برای این ازدواج نداره
حقم داره
آوازه عشق اون و سوفیا همه جا پیچیده بود
صدای عمو کیومرث بلند شد:
_ گیسیا سر سفره خودم و تو بغل بی بی بزرگ شده...خودتونم م میبینید بالاتر از سوفیای خودم نباشه کمتر از اون هم نیس
با این حرف عمو اخمای خانزاده بیشتر در هم فرو رفت
اما صدای ارباب گرم بود:
_ پس عقد و عروسی رو میزاریم برای آخر هفته
عمو گفت:
_ هر چی شما امر کنید ارباب
قدری تا اون روز گریه کردم ک هر وقت هر کسي میدیدتم چشمام سرخ بود
قدری شکایت و گلایه میکردم ک عمو چندبار تا مرز کتک زدنم رفت و هر بار بی بی با امثال این جمله آرومش میکرد:
_ کیومرث خان اروم باش این دختر شیرینی خورده ی خانزادس نباید بزنی سیاه و کبودش کنی ..الان دست ما امانته
بلاخره روز عروسی رسید
همه جا شلوغ و همه در تکاپو بودن ...هر کسی کاری میکرد
کل روستا چراغونی بود و ارباب ده بالا برای عروسی پصرش کلی تدارک دیده بود
تنها آدم ماتم گرفته زیر دست ارایشگر من بودم
_ خب دیگه تموم شد
نگاهی به آینه کردم
رژ سرخ رنگ با گل های توی موهام هم رنگ بودن
صورت اصلاح شده ام سفیدتر از قبل شده بود و به خط چشم پشت پلکام جلوه میداد
لباس بلند سفید و ساده ای ک آستین های بلند توری بود رو تن کردم
_ خدایا شکرت من نمردم و عروسی این بچه رو دیدم ..الهی دورت بگردم که عین یه تیکه ماه شدی
بی بی مدام قربون صدقه میرفت و اسفند دور سرم میچرخوند
حقم داره
آوازه عشق اون و سوفیا همه جا پیچیده بود
صدای عمو کیومرث بلند شد:
_ گیسیا سر سفره خودم و تو بغل بی بی بزرگ شده...خودتونم م میبینید بالاتر از سوفیای خودم نباشه کمتر از اون هم نیس
با این حرف عمو اخمای خانزاده بیشتر در هم فرو رفت
اما صدای ارباب گرم بود:
_ پس عقد و عروسی رو میزاریم برای آخر هفته
عمو گفت:
_ هر چی شما امر کنید ارباب
قدری تا اون روز گریه کردم ک هر وقت هر کسي میدیدتم چشمام سرخ بود
قدری شکایت و گلایه میکردم ک عمو چندبار تا مرز کتک زدنم رفت و هر بار بی بی با امثال این جمله آرومش میکرد:
_ کیومرث خان اروم باش این دختر شیرینی خورده ی خانزادس نباید بزنی سیاه و کبودش کنی ..الان دست ما امانته
بلاخره روز عروسی رسید
همه جا شلوغ و همه در تکاپو بودن ...هر کسی کاری میکرد
کل روستا چراغونی بود و ارباب ده بالا برای عروسی پصرش کلی تدارک دیده بود
تنها آدم ماتم گرفته زیر دست ارایشگر من بودم
_ خب دیگه تموم شد
نگاهی به آینه کردم
رژ سرخ رنگ با گل های توی موهام هم رنگ بودن
صورت اصلاح شده ام سفیدتر از قبل شده بود و به خط چشم پشت پلکام جلوه میداد
لباس بلند سفید و ساده ای ک آستین های بلند توری بود رو تن کردم
_ خدایا شکرت من نمردم و عروسی این بچه رو دیدم ..الهی دورت بگردم که عین یه تیکه ماه شدی
بی بی مدام قربون صدقه میرفت و اسفند دور سرم میچرخوند
۱۵.۹k
۰۵ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.