part:21. name:fate
که یهو صورتشو آورد جلو و ل...اشو گذاشت رول....ام مات مبهوت بهش نگاه کردم و سریع از خودم جداش کردم و لب زدم
_چیکار می کنی تو
با خنده گفت
_چیه؟مگه یادت رفته تو خودتم یبار منو بو....یدی؟
با یاد آوری اون موقع با عصبانیت گفتم
_گفتم بهت که سوءتفاهم بود پس بیخیال شو
دستشو دور گردنم حلقه کرد و گفت
_اگه نشم چی؟
صورتشو آورد نزدیک صورتم که گفتم
_از این کارت پشیمون میشی
خندان گفت
_من از باتو بودن هیچوقت پشیمون نمیشم
با لبخند شیطانی گفتم
_باشه خودت خواستی
رفتم جلو و ل....اشو به دندون گرفتم و...
#کایرا
از خواب بلند شدم و با چشمای بسته رفتم به سمت دستشویی میخواستم در دستشویی باز کنم که با مغز رفتم تو دیوار چشمامو باز کردم که دیدم دستشویی اونجا نیست
_یعنی چی خود به خود جای دستشویی عوض شده ؟
مات و مبهود بودم که یهو صدای تهیونگ شنیدم که گفت
_جاش عوض نشده فقط اتاق منه و خوب دستشویی سمت چپه
بهش نگاه کردم و گفتم
_جان من براچی تو اتاقه توم اونوقت؟
_تو یادت نیست؟
اسکل گفتم
_چیو باید یادم باشه؟
لب زد
_اتفاقی که دیشب افتاد
حق بجانب گفتم
_اتفاقی نیفتاده که بخواد یادم با...
میخواستم حرفمو کامل کنم که یهو اتفاقایی کع دیشب افتاد رو یادم اومد ..
هنگ کرده بودم اخه منه کصخل چرا با تهیونگ خو.....بیدمم؟؟؟؟؟
آخه مغز تو کلم نیست آخه چرا من هربار که م....ست میکنم یه گندی باید بالا بیارممم
تو همین فکرا بودم که یهو تهیونگ لب زد
_چیشد یادت اومد؟
این نگار مغز منو میخونه چطوری فهمید یادم اومده آخه نکنه آدم فضایی چیزی باشه
با اخم بهم نگاه کرد و گفت
_حواست به حرفات باشه
با تعجب گفتم
_من مگه چیزی گفتم؟؟
لب زد
_کلی گفتم حرفی که بلند میزنی یا تو ذهنت میگی رو حواست باشه
با تعجب بهش زل زدم
یعنی چی یعنی فهمید بهش گفتم فضایی؟
با عصبانیت گفت
_عهههه
پس قطعا میتونه ذهنو بخونه منم کم نیاوردم و بخاطر اینکه برم رو عصابش گفتم
فضایی فضایی فضایی فضایی فضایی فضایی فضایی
با عصبانیت به سمتم اومد و گفت
_مگه نگفتم نگو بچه
با خنده گفتم
_ندیده بودیم کسی ذهن بخونه که دیدیم
با تعجب گفت
_یعنی تعجب نکردی از اینکه ذهن میخونم؟نمیخای از دستم فرار کنی و فک کنی که عجیب غریبم؟
_نه چرا باید همچین فکری بکنم همچی تویه این دنیا میتونه وجود داشته باشه حتی انسانی که ذهن بخونه
گفت
_خیلی خوشحالم که بهم عجیب غریب نمیگی
با خنده گفتم
_خواهش می کنم ولی بیا از بحث اصلی خارج نشیم فضایی جوون
با خنده رفتم سمتشو گفتم
_ای دختره ی شیطون
_فضایی فضایی فضایی فضایی فضایی
رفتم نزدیکش و شروع کردم به قلقلک دادنش که شروع کرد به خندیدن منم با خنده های اون خندم میگرفت انقد خندید که افتاد روی تخت روش خ....مه زدم و بازم قلقلش دادم که در اتاق باز شد و ...
_چیکار می کنی تو
با خنده گفت
_چیه؟مگه یادت رفته تو خودتم یبار منو بو....یدی؟
با یاد آوری اون موقع با عصبانیت گفتم
_گفتم بهت که سوءتفاهم بود پس بیخیال شو
دستشو دور گردنم حلقه کرد و گفت
_اگه نشم چی؟
صورتشو آورد نزدیک صورتم که گفتم
_از این کارت پشیمون میشی
خندان گفت
_من از باتو بودن هیچوقت پشیمون نمیشم
با لبخند شیطانی گفتم
_باشه خودت خواستی
رفتم جلو و ل....اشو به دندون گرفتم و...
#کایرا
از خواب بلند شدم و با چشمای بسته رفتم به سمت دستشویی میخواستم در دستشویی باز کنم که با مغز رفتم تو دیوار چشمامو باز کردم که دیدم دستشویی اونجا نیست
_یعنی چی خود به خود جای دستشویی عوض شده ؟
مات و مبهود بودم که یهو صدای تهیونگ شنیدم که گفت
_جاش عوض نشده فقط اتاق منه و خوب دستشویی سمت چپه
بهش نگاه کردم و گفتم
_جان من براچی تو اتاقه توم اونوقت؟
_تو یادت نیست؟
اسکل گفتم
_چیو باید یادم باشه؟
لب زد
_اتفاقی که دیشب افتاد
حق بجانب گفتم
_اتفاقی نیفتاده که بخواد یادم با...
میخواستم حرفمو کامل کنم که یهو اتفاقایی کع دیشب افتاد رو یادم اومد ..
هنگ کرده بودم اخه منه کصخل چرا با تهیونگ خو.....بیدمم؟؟؟؟؟
آخه مغز تو کلم نیست آخه چرا من هربار که م....ست میکنم یه گندی باید بالا بیارممم
تو همین فکرا بودم که یهو تهیونگ لب زد
_چیشد یادت اومد؟
این نگار مغز منو میخونه چطوری فهمید یادم اومده آخه نکنه آدم فضایی چیزی باشه
با اخم بهم نگاه کرد و گفت
_حواست به حرفات باشه
با تعجب گفتم
_من مگه چیزی گفتم؟؟
لب زد
_کلی گفتم حرفی که بلند میزنی یا تو ذهنت میگی رو حواست باشه
با تعجب بهش زل زدم
یعنی چی یعنی فهمید بهش گفتم فضایی؟
با عصبانیت گفت
_عهههه
پس قطعا میتونه ذهنو بخونه منم کم نیاوردم و بخاطر اینکه برم رو عصابش گفتم
فضایی فضایی فضایی فضایی فضایی فضایی فضایی
با عصبانیت به سمتم اومد و گفت
_مگه نگفتم نگو بچه
با خنده گفتم
_ندیده بودیم کسی ذهن بخونه که دیدیم
با تعجب گفت
_یعنی تعجب نکردی از اینکه ذهن میخونم؟نمیخای از دستم فرار کنی و فک کنی که عجیب غریبم؟
_نه چرا باید همچین فکری بکنم همچی تویه این دنیا میتونه وجود داشته باشه حتی انسانی که ذهن بخونه
گفت
_خیلی خوشحالم که بهم عجیب غریب نمیگی
با خنده گفتم
_خواهش می کنم ولی بیا از بحث اصلی خارج نشیم فضایی جوون
با خنده رفتم سمتشو گفتم
_ای دختره ی شیطون
_فضایی فضایی فضایی فضایی فضایی
رفتم نزدیکش و شروع کردم به قلقلک دادنش که شروع کرد به خندیدن منم با خنده های اون خندم میگرفت انقد خندید که افتاد روی تخت روش خ....مه زدم و بازم قلقلش دادم که در اتاق باز شد و ...
۳.۹k
۳۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.