تنفر و عشق (P9)
تهیونگ هم واسه همشون چشم غره میرفت
دوستای هیوری هم به من گفتن اوپامون رو تو دزدیدی بهمون پسش بده
+ههه بشین تا پسش بدم
متوجه نیشخند تهیونگ شدم
تهیونگ: نبینم دیگه باهاش اینطوری حرف بزنین اون زنه منه اذیتش نکنین
با این حرف همه کنار رفتن و اون دخترا که دوست هیوری بودن داشتن از حسادت میترکیدن
متوجه هیوری شدم هیوری دوست دختر تهیونگ بود چند بار تو مدرسه دیده بودمش که داشت با تهیونگ راه میرفت ازش بدم میومد هههه حتما الان هم تهیونگ و هیوری باهم رابطه دارن و تهیونگ فقط عاشق اونه اصلا برام مهم نیست که عاشق کی باشه اصلا به من چه من فقط دوست ندارم با کسی که دوست دختر داره ازدواج کنم همین
رفتیم تو دانشگاه و از هم دیگه جدا شدیم و هرکسی رفت سر کلاس خودش
دوستای هیوری هم به من گفتن اوپامون رو تو دزدیدی بهمون پسش بده
+ههه بشین تا پسش بدم
متوجه نیشخند تهیونگ شدم
تهیونگ: نبینم دیگه باهاش اینطوری حرف بزنین اون زنه منه اذیتش نکنین
با این حرف همه کنار رفتن و اون دخترا که دوست هیوری بودن داشتن از حسادت میترکیدن
متوجه هیوری شدم هیوری دوست دختر تهیونگ بود چند بار تو مدرسه دیده بودمش که داشت با تهیونگ راه میرفت ازش بدم میومد هههه حتما الان هم تهیونگ و هیوری باهم رابطه دارن و تهیونگ فقط عاشق اونه اصلا برام مهم نیست که عاشق کی باشه اصلا به من چه من فقط دوست ندارم با کسی که دوست دختر داره ازدواج کنم همین
رفتیم تو دانشگاه و از هم دیگه جدا شدیم و هرکسی رفت سر کلاس خودش
۴.۹k
۲۳ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.