سناریو مایکی پارت جدید
_________________________________________
ویو ا.ت
به هر حال مایکی باید بدونه که من.... حامله شدم پس میرم خونه به مایکی بگم داشتم به این حرفا فکر میکردم که گوشیم پیام آمد
ریندو : سلام ا.ت چان خوبی میگم با مایکی دعوا کردی (دوستان عزیزم اینجا ریندو و ران داداش ا.ت هستن)
ا.ت :امممم نه
ریندو :آها باشه اگر اتفاقی افتاد به منم بگو
ا.ت:باشه انی چا
پایان مکالمه
و ا.ت تصمیم خودشو گرفت به مایکی میگه و داشت به سمت خونه میرفت که شاید مایکی اینجا باشه وقتی که رسید خونه کامل بهم ریز بود که دختری گریه کنان آمد پیشم لباساش پاره شده بودن
ا.ت:چی شده چرا این شکلی هستی
دخترک:..هق ..آن ..هق.. مرده سره راه منو.... هق... گرفت میخواستم فرار کنم اما.. هق اون.. هق بهم ..هق.. نجا*ور کرد ...هق
من خیلی تعجب کردم که مایکی همچین کاری کرده
به زور جلوی خودمو گرفتم که گریه نکنم که به دخترک گفتم
ا.ت :امممم نگران نباش میبرمت بیمارستان
و رفتم که ماشینمو بیارم و تو راه به خودم لعنت میفرست دادم که عاشق همچین آدمی شدم ماشینو آوردم و وقتی وارد خانه شدم صحنه ای دیدم که اشک از چشمانم حلقه زد مایکی ....مایکی اون دخترو کشت*ه بود دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم و شروع به گریه کردن کردم دویدم سمت ماشین تا فرار کنم
از زبان راوی
او با سرعت بالا شروع به رانندگی کرد و یه بلیت هواپیما گرفت تا از آنجا بره
فلش بک به ساعت های دیگر
ا.ت وقتی رسید تمام کارت های خودشو سوزند چون میدونست که مایکی میتونه از اونا جاشو پیدا کنه و برای خودش به شناسنامه جعل کرد و با کار مافیا)مایکی نمتونه به اطلاعات مافیا بند دست پیدا کنه)
یه خانه برای خودش خرید و ........
_____________________
خسته شدم دیگه تا پارت بعد خدا حافظ
ویو ا.ت
به هر حال مایکی باید بدونه که من.... حامله شدم پس میرم خونه به مایکی بگم داشتم به این حرفا فکر میکردم که گوشیم پیام آمد
ریندو : سلام ا.ت چان خوبی میگم با مایکی دعوا کردی (دوستان عزیزم اینجا ریندو و ران داداش ا.ت هستن)
ا.ت :امممم نه
ریندو :آها باشه اگر اتفاقی افتاد به منم بگو
ا.ت:باشه انی چا
پایان مکالمه
و ا.ت تصمیم خودشو گرفت به مایکی میگه و داشت به سمت خونه میرفت که شاید مایکی اینجا باشه وقتی که رسید خونه کامل بهم ریز بود که دختری گریه کنان آمد پیشم لباساش پاره شده بودن
ا.ت:چی شده چرا این شکلی هستی
دخترک:..هق ..آن ..هق.. مرده سره راه منو.... هق... گرفت میخواستم فرار کنم اما.. هق اون.. هق بهم ..هق.. نجا*ور کرد ...هق
من خیلی تعجب کردم که مایکی همچین کاری کرده
به زور جلوی خودمو گرفتم که گریه نکنم که به دخترک گفتم
ا.ت :امممم نگران نباش میبرمت بیمارستان
و رفتم که ماشینمو بیارم و تو راه به خودم لعنت میفرست دادم که عاشق همچین آدمی شدم ماشینو آوردم و وقتی وارد خانه شدم صحنه ای دیدم که اشک از چشمانم حلقه زد مایکی ....مایکی اون دخترو کشت*ه بود دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم و شروع به گریه کردن کردم دویدم سمت ماشین تا فرار کنم
از زبان راوی
او با سرعت بالا شروع به رانندگی کرد و یه بلیت هواپیما گرفت تا از آنجا بره
فلش بک به ساعت های دیگر
ا.ت وقتی رسید تمام کارت های خودشو سوزند چون میدونست که مایکی میتونه از اونا جاشو پیدا کنه و برای خودش به شناسنامه جعل کرد و با کار مافیا)مایکی نمتونه به اطلاعات مافیا بند دست پیدا کنه)
یه خانه برای خودش خرید و ........
_____________________
خسته شدم دیگه تا پارت بعد خدا حافظ
۲.۳k
۰۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.