part 5
خب دوستاننننننننننننننننننننننننننننن
قراره که داستان عاشقانه به خیانت موقتی تبدیل شود😂😂😂😐😐😐 خب بریم ببینیم چه گندی میزنم
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
(از زبان ران جان)
اینجوری نمیشه باید ریندو رو از این دختره دور کنم
(آخه چیکاره این دوتا بدبخت داری😐)
در حال زنگ زدن به ریندو:
{شروع مکالمه}
ریندو: الو
ران: سلام خوبی؟
ریندو: کارت؟
ران: اول با داداش بزرگترت درست حرف بزن دومم بیا بریم بار باهمو آشتی کنیم مثل قبلا
ریندو :باش کدوم بار؟
ران: راکی
ریندو: اوک فردا ساعت هشت شب میام بای
{پایان مکالمه}
(خواننده های عزیز راکی همون باره خواهره لونا عه یعنی رونا بعد یه بار تو توکیو هم هس واقعی)
ران: داداش قراره نجاتت بدم از دست اون هرز*ه
(برادر برعکس داری بدبختش میکنی😐)
{فردا: ساعت هشت شب باره راکی از زبان نویسنده}
(خب دوستان الان رونا تو باره و ریندو رو میشناسه)
ریندو وارده بار میشه و بردارشو میبینه میره طرفش
ریندو: سلام
ران : به داداش کوچیکه از اینورا بیا اینم وودکا برات گرفتم
ریندو: ممنون
(توجه تو وودکا یه چیزی شبیه تحریک کننده خیلی قویه)
ران: چخبر از اون دوست دخترت(پوزخند)
ریندو: خبر...ی ن...ست(اثرات تحریک کننده)
رونا از دفترش میاد بیرون و ریندو رو میبینه میخواد بره طرفش ولی با چیزی که میبینه خشکش میزنه ریندو داشت یه دختره یه دیگه رو میبوسید و اصلا تو حال خودش نبود رونا سریع چندتا عکس یواشکی از ریندو میگیره و سریع میره دفترش باورش نمیشد خواهرش گوله همچین ادمی خورده
(توجه داشته باشید نمیدونه کاره رانه داره خیانتی فکر میکنه😅)
و به صورت ناشناس عکس و به لونا میفرسته........
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
قراره که داستان عاشقانه به خیانت موقتی تبدیل شود😂😂😂😐😐😐 خب بریم ببینیم چه گندی میزنم
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
(از زبان ران جان)
اینجوری نمیشه باید ریندو رو از این دختره دور کنم
(آخه چیکاره این دوتا بدبخت داری😐)
در حال زنگ زدن به ریندو:
{شروع مکالمه}
ریندو: الو
ران: سلام خوبی؟
ریندو: کارت؟
ران: اول با داداش بزرگترت درست حرف بزن دومم بیا بریم بار باهمو آشتی کنیم مثل قبلا
ریندو :باش کدوم بار؟
ران: راکی
ریندو: اوک فردا ساعت هشت شب میام بای
{پایان مکالمه}
(خواننده های عزیز راکی همون باره خواهره لونا عه یعنی رونا بعد یه بار تو توکیو هم هس واقعی)
ران: داداش قراره نجاتت بدم از دست اون هرز*ه
(برادر برعکس داری بدبختش میکنی😐)
{فردا: ساعت هشت شب باره راکی از زبان نویسنده}
(خب دوستان الان رونا تو باره و ریندو رو میشناسه)
ریندو وارده بار میشه و بردارشو میبینه میره طرفش
ریندو: سلام
ران : به داداش کوچیکه از اینورا بیا اینم وودکا برات گرفتم
ریندو: ممنون
(توجه تو وودکا یه چیزی شبیه تحریک کننده خیلی قویه)
ران: چخبر از اون دوست دخترت(پوزخند)
ریندو: خبر...ی ن...ست(اثرات تحریک کننده)
رونا از دفترش میاد بیرون و ریندو رو میبینه میخواد بره طرفش ولی با چیزی که میبینه خشکش میزنه ریندو داشت یه دختره یه دیگه رو میبوسید و اصلا تو حال خودش نبود رونا سریع چندتا عکس یواشکی از ریندو میگیره و سریع میره دفترش باورش نمیشد خواهرش گوله همچین ادمی خورده
(توجه داشته باشید نمیدونه کاره رانه داره خیانتی فکر میکنه😅)
و به صورت ناشناس عکس و به لونا میفرسته........
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
۳.۴k
۲۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.