پارت اول شخصیتها:سهون/ا.ت اسمش رو فعلا نمیدونم چی بزارم
_دستامو به سمت پلیور ابی رنگم میبرم و سعی میکنم با نزدیک کردنشون به هم کمی از سرمای که روی بدنم نشسته بود رو کم کنم، قدمهامو به سمت سالن ارایش صحنه تند میکنم و با دست زدن به بینیم که حالا مطمئن بودم از سرما قرمز شده سعی میکنم از حالت بی حسی درش بیارم ...
.
.
.
با پا در سالن بزرگ و آهنی رو باز میکنم و با دستای زیر بغل زدم به سمت"heating شوفاژ" میرم، کنار شوفاژ که میرسم با کناز زدن بیوم سوک خودمو تقریبا به شوفاژ میچسبونم
بیوم سوک باحالت اعتراض به سمتم برمیگرده
بیوم سوک: باز تو اومدیو خودتو چسبوندی به این
بدون اینکه سرمو به سمتش بگیرم گفتم: دارم از سرما میمیرم...
به سمتم میادو دستاشو دورم حلقه میکنه بدون اعتراضی خودمو بهش میچسبونم تا گرم بشم
بیوم سوک باز شروع به غرغر کردن شد: مگه بهت صد بار نگفتم وقتی از خونه میای بیرون لباس گرم بپوش
که مثل جوجه زیر بارون اینطوری نلرزی
سرمو بالا میگیرم و به صورت کلافش نگاه میکنم: باز تو شروع کردی؟ چرا انقد غر میزنی اخه؟!
اخم کیوتی میکنه و چشم غرهای سمتم میره:بچه پرو اخه من کی غر زدم؟
تا دهنمو باز کردم که چیزی بهش بگم، منو تقربیا از بغلش پرت میکنه بیرون و میگه: مگه تو امروز کار جدیدنداری چرا نمیری؟!خانم کیم بالا منتظرته.
ضربهی به پیشونیم میزنم :اخ اره اصلا حواسم نیست.. و به سرعت به سمت پله ها میرم و صدای بیوم سوک رو میشنوم که میگه ناهار رو باهاش باشم!
بدون جواب دادن بهش پله ها رو دوتا یکی بالا میرم و پشت در میرسم لباسامو مرتب میکنم و تقی به در میزنم
ادامه داره....
✏بیوم سوک:"اسم پسرونهکرهای به معنی الگوی سنگ"
.
.
.
با پا در سالن بزرگ و آهنی رو باز میکنم و با دستای زیر بغل زدم به سمت"heating شوفاژ" میرم، کنار شوفاژ که میرسم با کناز زدن بیوم سوک خودمو تقریبا به شوفاژ میچسبونم
بیوم سوک باحالت اعتراض به سمتم برمیگرده
بیوم سوک: باز تو اومدیو خودتو چسبوندی به این
بدون اینکه سرمو به سمتش بگیرم گفتم: دارم از سرما میمیرم...
به سمتم میادو دستاشو دورم حلقه میکنه بدون اعتراضی خودمو بهش میچسبونم تا گرم بشم
بیوم سوک باز شروع به غرغر کردن شد: مگه بهت صد بار نگفتم وقتی از خونه میای بیرون لباس گرم بپوش
که مثل جوجه زیر بارون اینطوری نلرزی
سرمو بالا میگیرم و به صورت کلافش نگاه میکنم: باز تو شروع کردی؟ چرا انقد غر میزنی اخه؟!
اخم کیوتی میکنه و چشم غرهای سمتم میره:بچه پرو اخه من کی غر زدم؟
تا دهنمو باز کردم که چیزی بهش بگم، منو تقربیا از بغلش پرت میکنه بیرون و میگه: مگه تو امروز کار جدیدنداری چرا نمیری؟!خانم کیم بالا منتظرته.
ضربهی به پیشونیم میزنم :اخ اره اصلا حواسم نیست.. و به سرعت به سمت پله ها میرم و صدای بیوم سوک رو میشنوم که میگه ناهار رو باهاش باشم!
بدون جواب دادن بهش پله ها رو دوتا یکی بالا میرم و پشت در میرسم لباسامو مرتب میکنم و تقی به در میزنم
ادامه داره....
✏بیوم سوک:"اسم پسرونهکرهای به معنی الگوی سنگ"
۴.۰k
۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.