p5
تهیونگ: هووم، بهتره اینطور باشه چون اصلا دوست ندارم دخترم با دشمنم برقصه
رسیدیم خونه رفتم تو اتاقم لباسمو عوض کردم و رفتم پایین بابام رو مبل نشسته بود منم رفتم رو مبل نشستم
ات: بابا، جونگ سوک کجاست؟
تهیونگ: رفته بیرون، چطور؟
ات: هیچی
بعد از حرف اون دختره شوکه شدم، میدونم برادرم همچین کاری نمیکنه اما میخواستم از زبون خودش بشنوم
تهیونگ: راستی چرا اونجا یقه ی دختررو گرفته بودی؟
ات: مهم نیست
تهیونگ: ات من پدرتم، میتونی بهم بگی (ارزو ی پدری مثل تهیونگ)
ات: خب... اون به جونگ سوک گفت هرزه و گفت هر روز یکی زیرشه
تهیونگ: تو باور کردی؟
ات: چی؟ معلومه که نه، برادر من همچین ادمی نیست
تهیونگ: درسته، برادرت همچین ادمی نیست
صدای در اومد رفتم درو باز کردم جونگ سوک بود
ات: سلام جونگ سوکاا
جونگ سوک: سلام... چیه چرا خوشحال شدی اومدم
ات: نباید از دیدن برادرم خوشحال باشم؟
جونگ سوک: حالا من یچیزی گفتم
اومد تو رفت نشست رو مبل
جونگ سوک: بابا امروز ماموریت نداشتین؟
تهیونگ: تا الان که نداشتم، من باید به یسری کار عقب مونده رسیدگی کنم میرم تو اتاقم
ات: باشه
بابا رفت و منو جونگ سوک تنها نشسته بودیم تو حال و بینمون سکوت بود که من سکوت رو شکستم
ات: میگم جونگ سوک، تو تاحالا با کسی س. س کردی؟
جونگ سوک: چیی؟ خیلی بی تربیتی
ات: خب، میدونی یکی از بچه های کلاسمون گفت تو رو تو بار دیده یبار با یه دختر رفتی تو اتاق چند روز بعدش بایه دختر دیگه بودی
جونگ سوک: تو باور کردی؟ نظر خودت چیه؟
ات: به نظر من تو همچین ادمی نیستی
جونگ سوک: خب میدونی دفعه ی اول خیلی مست کرده بودم که یه دختر اومد همونجور که مست بودم تو نوشیدنیم قرص تحریک کننده ریخت و منم از اونجایی که مست بودم خب... میدونی دیگه وقتی از مستی در اومدم فهمیدم چه کار وحشتناکی کردم، دومی هم خودش بزور منو بوسید
ات: هااا، که اینطور... داداشم انقدر جذابه چشم همه دنبالشه
جونگ سوک:(خنده)
داشتیم حرف می زدیم که بابامون اومد پایین
جونگ سوک: بابا منو دوستام شب قراره بریم کلاب خودمون(کلاب مخصوص مافیا ها) البته اگه اجازه بدین
تهیونگ: میتونی بری، دیگه چرا اجازه میگیره
ات: بچه ی خوبی شده
جونگ سوک: هر هر
ات: کر کر
تهیونگ: خب حالا
بووم (صدای تفنگ)
داشتیم حرف می زدیم که یدفعه صدای تفنگ اومد
ات: صدای چی بود
تهیونگ: بهمون حمله کردن... بچه ها، برین تو اتاق من درم قفل کنین
ات: اما...
تهیونگ: زود باشین (بلند)
رفتیم تو اتاقش
ات: چرا دست کممون میگیره؟ منم میخوام کمکش کنم
جونگ سوک: من می تونم کمکش کنم ولی تو هنوز بچه ای
ات: هنوز بچه ای (اداشو در میاره)
رغ
رفتم یه اصلحه از رو میز برداشتم
ات: میخوام یه کاری انجام بدم که اگه درست پیش بره بابا بهم افتخار میکنه اگه نه کلمو میکنه
جونگ سوک: میدونم تو ذهنت چی میگذره، اینکارو نکن
ات: میکنم
یدفعه دیدم یکی از پنجره اومد تو اتاق...
ادامه دارد...
رسیدیم خونه رفتم تو اتاقم لباسمو عوض کردم و رفتم پایین بابام رو مبل نشسته بود منم رفتم رو مبل نشستم
ات: بابا، جونگ سوک کجاست؟
تهیونگ: رفته بیرون، چطور؟
ات: هیچی
بعد از حرف اون دختره شوکه شدم، میدونم برادرم همچین کاری نمیکنه اما میخواستم از زبون خودش بشنوم
تهیونگ: راستی چرا اونجا یقه ی دختررو گرفته بودی؟
ات: مهم نیست
تهیونگ: ات من پدرتم، میتونی بهم بگی (ارزو ی پدری مثل تهیونگ)
ات: خب... اون به جونگ سوک گفت هرزه و گفت هر روز یکی زیرشه
تهیونگ: تو باور کردی؟
ات: چی؟ معلومه که نه، برادر من همچین ادمی نیست
تهیونگ: درسته، برادرت همچین ادمی نیست
صدای در اومد رفتم درو باز کردم جونگ سوک بود
ات: سلام جونگ سوکاا
جونگ سوک: سلام... چیه چرا خوشحال شدی اومدم
ات: نباید از دیدن برادرم خوشحال باشم؟
جونگ سوک: حالا من یچیزی گفتم
اومد تو رفت نشست رو مبل
جونگ سوک: بابا امروز ماموریت نداشتین؟
تهیونگ: تا الان که نداشتم، من باید به یسری کار عقب مونده رسیدگی کنم میرم تو اتاقم
ات: باشه
بابا رفت و منو جونگ سوک تنها نشسته بودیم تو حال و بینمون سکوت بود که من سکوت رو شکستم
ات: میگم جونگ سوک، تو تاحالا با کسی س. س کردی؟
جونگ سوک: چیی؟ خیلی بی تربیتی
ات: خب، میدونی یکی از بچه های کلاسمون گفت تو رو تو بار دیده یبار با یه دختر رفتی تو اتاق چند روز بعدش بایه دختر دیگه بودی
جونگ سوک: تو باور کردی؟ نظر خودت چیه؟
ات: به نظر من تو همچین ادمی نیستی
جونگ سوک: خب میدونی دفعه ی اول خیلی مست کرده بودم که یه دختر اومد همونجور که مست بودم تو نوشیدنیم قرص تحریک کننده ریخت و منم از اونجایی که مست بودم خب... میدونی دیگه وقتی از مستی در اومدم فهمیدم چه کار وحشتناکی کردم، دومی هم خودش بزور منو بوسید
ات: هااا، که اینطور... داداشم انقدر جذابه چشم همه دنبالشه
جونگ سوک:(خنده)
داشتیم حرف می زدیم که بابامون اومد پایین
جونگ سوک: بابا منو دوستام شب قراره بریم کلاب خودمون(کلاب مخصوص مافیا ها) البته اگه اجازه بدین
تهیونگ: میتونی بری، دیگه چرا اجازه میگیره
ات: بچه ی خوبی شده
جونگ سوک: هر هر
ات: کر کر
تهیونگ: خب حالا
بووم (صدای تفنگ)
داشتیم حرف می زدیم که یدفعه صدای تفنگ اومد
ات: صدای چی بود
تهیونگ: بهمون حمله کردن... بچه ها، برین تو اتاق من درم قفل کنین
ات: اما...
تهیونگ: زود باشین (بلند)
رفتیم تو اتاقش
ات: چرا دست کممون میگیره؟ منم میخوام کمکش کنم
جونگ سوک: من می تونم کمکش کنم ولی تو هنوز بچه ای
ات: هنوز بچه ای (اداشو در میاره)
رغ
رفتم یه اصلحه از رو میز برداشتم
ات: میخوام یه کاری انجام بدم که اگه درست پیش بره بابا بهم افتخار میکنه اگه نه کلمو میکنه
جونگ سوک: میدونم تو ذهنت چی میگذره، اینکارو نکن
ات: میکنم
یدفعه دیدم یکی از پنجره اومد تو اتاق...
ادامه دارد...
۲۴.۲k
۰۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.