خواهربرادری part9
خواهربرادری
Part 9
چند دقیقه بعد
هایون همه دوستای جونگ کوک رو ناکار کرد
قصد جونگ کوک قلدری نبود بلکه سنجیدن یادگیری های هایون تو بوکس و ورزش بود
جونگ کوک ریلکس تکیه داد و به دیوار و گاهی به دیوار روبرو و گاهی به هایونی که درحال مبارزه اس نگاه میکرد جیمین هم از پشت داشت تماشا میکرد و فیلم میگرفت
البته بدبختی های هایون از الان شروع شده
که تا یک ماه باید برای جیمین هرکاری کنه
هایون:دیگه کسی نیس؟
جونگکوک:چرا
هایون:(نفس عمیق)دیگه کی؟
جونگ کوک:من
هایون:هی اوپا خودتم میدونی من در مقابل تو پوچم
جونگ کوک:تا الان که خوب بودی
هایون:ولی تو....
جونگ کوک:بحث نباشه(کمی داد)
هایون:مگه زوره؟
جونگ کوک:بله
و لونا از سر رسید و با دیدن دوستای جونگ کوک رو زمین تعجب کرد
لونا:هایون داری چیکار میکنی؟
لونا از اون سر رسید به هایون و جیمین از اون سر.
هایون:تو دیگه نه
جونگ کوک:لونا مزاحم نشو
لونا:مگه داشتین چیکار میکردین(مرموزانه نگاه کردن)
هایون:هییییییی اون داداشمه
جونگ کوک:لونا داری پرو میشی برو دیگه
لونا:اوکی
جونگ کوک:خب هایون خانم
هایون:ها؟
جونگ کوک:آماده ای
هایون:نه
جونگ کوک:خب راستش نمیخام بپیچونم خودمم حوصله ندارم ولی فردا حسابتو میرسم
هایون:اوکی(لبخند کج)
پسرا و هایون رسیدن خونه امروز روزی نبود که جیهوپ بره سرکار و هایون با دیدن این موضوع فهمید داداشش رفته سفر و بدو رفت تو اتاقش و گریه کرد جیمین اتاقش جفت هایون بود صداشو میشنید و جیمین هم از درون خورد شد که گریه های هایون رو میشنید
ادامه پارت بعد
Part 9
چند دقیقه بعد
هایون همه دوستای جونگ کوک رو ناکار کرد
قصد جونگ کوک قلدری نبود بلکه سنجیدن یادگیری های هایون تو بوکس و ورزش بود
جونگ کوک ریلکس تکیه داد و به دیوار و گاهی به دیوار روبرو و گاهی به هایونی که درحال مبارزه اس نگاه میکرد جیمین هم از پشت داشت تماشا میکرد و فیلم میگرفت
البته بدبختی های هایون از الان شروع شده
که تا یک ماه باید برای جیمین هرکاری کنه
هایون:دیگه کسی نیس؟
جونگکوک:چرا
هایون:(نفس عمیق)دیگه کی؟
جونگ کوک:من
هایون:هی اوپا خودتم میدونی من در مقابل تو پوچم
جونگ کوک:تا الان که خوب بودی
هایون:ولی تو....
جونگ کوک:بحث نباشه(کمی داد)
هایون:مگه زوره؟
جونگ کوک:بله
و لونا از سر رسید و با دیدن دوستای جونگ کوک رو زمین تعجب کرد
لونا:هایون داری چیکار میکنی؟
لونا از اون سر رسید به هایون و جیمین از اون سر.
هایون:تو دیگه نه
جونگ کوک:لونا مزاحم نشو
لونا:مگه داشتین چیکار میکردین(مرموزانه نگاه کردن)
هایون:هییییییی اون داداشمه
جونگ کوک:لونا داری پرو میشی برو دیگه
لونا:اوکی
جونگ کوک:خب هایون خانم
هایون:ها؟
جونگ کوک:آماده ای
هایون:نه
جونگ کوک:خب راستش نمیخام بپیچونم خودمم حوصله ندارم ولی فردا حسابتو میرسم
هایون:اوکی(لبخند کج)
پسرا و هایون رسیدن خونه امروز روزی نبود که جیهوپ بره سرکار و هایون با دیدن این موضوع فهمید داداشش رفته سفر و بدو رفت تو اتاقش و گریه کرد جیمین اتاقش جفت هایون بود صداشو میشنید و جیمین هم از درون خورد شد که گریه های هایون رو میشنید
ادامه پارت بعد
۱۰.۷k
۲۵ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.