❤️دوست دارم❤️ فیک تهیونگ❤️(۱۶)
نشوندم سر همون تخته سنگه و ارومم کرد حالم که بهتر شد بلندشدم که برم اما نزاشت دشتم رو گرفت بود و ولش هم نمی کرد. من:تهیونگ بزار برم. تهیونگ:. نمی خوام...نمی خوام مثل دوسال پیش از دستت بدم. من:اما تو همون دوسال پیش منو ول کردی و الان هم برام مهم نیست که چکار می کنی و با کی می گردی...من همه خاطرات مون رو همون دوسال پیش خاک کردم .....میفهمی یا نه؟! تهیونگ: پس که خاطرات مون رو خاک کردی اره؟. من:اره تهیونگ: پس ا/ت بگو چرا چند روز پیش اومدی اینجا و داد می زدی که چرا ترکت کردم....یا اینکه چرا اون عکسی که داخل کشو گندم بود رو بردی و قایمش کردی فک نکن من حواسم نیست من اون عکس همیشه میبینم😃 حالا بگو دلیل قانع کننده ای بود؟! وایی این...این پسره اینارو از کجا میدونه من:نه نبود. تهیونگ:دلیلش؟ من:چون من میگم حالا هم بای. بازم خواستم برم که نزاشت و اومد جلو منو به خودش نزدیک کرد و لبامو بوسید....❤️تهیونگ: دوست دارم❤️
۳۰.۳k
۰۸ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.