part 30
این اولین بار بود که اینطور همو میبوسیدن؛با دخالت زبوناشون و انقدر خیس!
نمیدونستن چند دقیقه هست که اون بوسه رو ادامه دادن اما حالا جونگکوک دهنشو بیشتر از قبل باز کرده بود و همونطور که یقه لباس تهیونگ رو توی دستش گرفته بود،بیپروا ناله میکرد.
وقتی از هم جدا شدن لبای هردوشون قرمز و متورم شده بود.وقتی نگاههای خمارشون بهم تلاقی کرد،جونگکوک موج گرمایی رو توی بدنش حس کرد و پاهاش بیشتر از قبل سست شد.
تهیونگ آروم گونشو نوازش کرد و بوسهای به پیشونیش زد و همونجا نفس کشید.جونگکوک که هنوز یقهی تهیونگ توی دستاش بود لب زد_ت..تهیونگ...من آمادهام
تهیونگ نگاهش کرد_واسه چی؟
جونگکوک بزاقشو قورت داد اما تیلههای لرزونشو از چشمای تهیونگ نگرفت_واسه...اینکه انجامش بدیم
تهیونگ با لبخند محوی با انگشت شست،لباشو لمس کرد_اولین بارته؟
جونگکوک با خجالت آروم سر تکون داد و تهیونگ گفت_خودت چی؟تا حالا خودت انجامش دادی؟
جونگکوک که دستاش روی شونههای تهیونگ بود حس کرد دستاش داره از استرس عرق میکنه_چ..چی رو؟
_تا حالا خودتو انگشت کردی؟
جونگکوک رنگ گرفتن گونههاش رو احساس کرد_ن..نه
تهیونگ با پوزخندی روی لبش و صدای بمی که انگار کمی دورگه شده بود توی گوش جونگکوک زمزمهوار گفت_پس بیبی من تا حالا به سوراخش دست نزده؟
جونگکوک لب گزید ولی بعد از اینکه تهیونگ دوباره نگاهش کرد،همونطور که به جای دیگهای خیره بود،با انگشت اشارش ترهای از موهاش رو از جلوی چشماش کنار زد و با عشوه پلکی زد.
تهیونگ که اولین بار بود ناز کردن جونگکوک رو میدید لبخندی زد و تند شدن ضربان قلبش رو حس کرد.جلو رفت و مکی از لاله گوشش گرفت و همونجا پرسید_مطمئنی؟
جونگکوک سر تکون داد و تهیونگ که سرش توی گردن جونگکوک بود با یک حرکت زیر رانهاشو گرفت و جونگکوک مجبور شد پاهاشو دور کمرش و دستاشو دور گردنش حلقه کنه.
تهیونگ به سمت یکی از تختها رفت و جونگکوکو روش خوابوند.جونگکوک قلبشو توی دهنش حس میکرد و وقتی مرد بزرگتر که روش خیمه زده بود،شروع به باز کردن دکمههای لباس خودش کرد حتی قلبش تندتر هم زد.
تهیونگ وقتی بدن گندمیش رو نمایان کرد،سراغ گردن کوک رفت و از همون اول مکهای محکمی ازش گرفت؛زاویه فکشو لیسید و بعد از درآوردن لباس جونگکوک،قفسهی سینش که مثل برف سفید بود رو مارک کرد.
جونگکوک با گاز گرفتن لباش سعی در کنترل نالههاش داشت اما وقتی دهن تهیونگ پذیرای نیپلش شد،نالهای سر داد.
نمیدونستن چند دقیقه هست که اون بوسه رو ادامه دادن اما حالا جونگکوک دهنشو بیشتر از قبل باز کرده بود و همونطور که یقه لباس تهیونگ رو توی دستش گرفته بود،بیپروا ناله میکرد.
وقتی از هم جدا شدن لبای هردوشون قرمز و متورم شده بود.وقتی نگاههای خمارشون بهم تلاقی کرد،جونگکوک موج گرمایی رو توی بدنش حس کرد و پاهاش بیشتر از قبل سست شد.
تهیونگ آروم گونشو نوازش کرد و بوسهای به پیشونیش زد و همونجا نفس کشید.جونگکوک که هنوز یقهی تهیونگ توی دستاش بود لب زد_ت..تهیونگ...من آمادهام
تهیونگ نگاهش کرد_واسه چی؟
جونگکوک بزاقشو قورت داد اما تیلههای لرزونشو از چشمای تهیونگ نگرفت_واسه...اینکه انجامش بدیم
تهیونگ با لبخند محوی با انگشت شست،لباشو لمس کرد_اولین بارته؟
جونگکوک با خجالت آروم سر تکون داد و تهیونگ گفت_خودت چی؟تا حالا خودت انجامش دادی؟
جونگکوک که دستاش روی شونههای تهیونگ بود حس کرد دستاش داره از استرس عرق میکنه_چ..چی رو؟
_تا حالا خودتو انگشت کردی؟
جونگکوک رنگ گرفتن گونههاش رو احساس کرد_ن..نه
تهیونگ با پوزخندی روی لبش و صدای بمی که انگار کمی دورگه شده بود توی گوش جونگکوک زمزمهوار گفت_پس بیبی من تا حالا به سوراخش دست نزده؟
جونگکوک لب گزید ولی بعد از اینکه تهیونگ دوباره نگاهش کرد،همونطور که به جای دیگهای خیره بود،با انگشت اشارش ترهای از موهاش رو از جلوی چشماش کنار زد و با عشوه پلکی زد.
تهیونگ که اولین بار بود ناز کردن جونگکوک رو میدید لبخندی زد و تند شدن ضربان قلبش رو حس کرد.جلو رفت و مکی از لاله گوشش گرفت و همونجا پرسید_مطمئنی؟
جونگکوک سر تکون داد و تهیونگ که سرش توی گردن جونگکوک بود با یک حرکت زیر رانهاشو گرفت و جونگکوک مجبور شد پاهاشو دور کمرش و دستاشو دور گردنش حلقه کنه.
تهیونگ به سمت یکی از تختها رفت و جونگکوکو روش خوابوند.جونگکوک قلبشو توی دهنش حس میکرد و وقتی مرد بزرگتر که روش خیمه زده بود،شروع به باز کردن دکمههای لباس خودش کرد حتی قلبش تندتر هم زد.
تهیونگ وقتی بدن گندمیش رو نمایان کرد،سراغ گردن کوک رفت و از همون اول مکهای محکمی ازش گرفت؛زاویه فکشو لیسید و بعد از درآوردن لباس جونگکوک،قفسهی سینش که مثل برف سفید بود رو مارک کرد.
جونگکوک با گاز گرفتن لباش سعی در کنترل نالههاش داشت اما وقتی دهن تهیونگ پذیرای نیپلش شد،نالهای سر داد.
۵.۱k
۰۷ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.