عشق یا قتل پارت ۱۹
پ ۱۹ ق ۱ : دختر...باز چته تهیونگ!
با حالت مسخره ای گفت
تهیونگ...ودف؟ تو ک هنوزم اینطور حرف میزنی دختر!
دختر...خو چیکار کنم! ببخشید! چیشده؟
تهیونگ...یادته بهت گفتم اگه نقشتو درست عملی کنی میدمت دست جونگ کوک!؟
دختر...اهوم
تهیونگ....از اونجایی ک قانون اینجوریه ک از خانواده ی ما کسی حق نداره با خانواده ی جانگ کوک ازدواج کنه موندم چطوری این کار رو بکنم
دختر....هییی هر دفعه میای همینو بهم میگی و حالمو بدتر میکنی!
تهیونگ...تو کارتو انجام بده! و منم کاری میکنم ک بدون دردسر بری پیش جونگ کوکت چطوره؟
دختر...چطوری اون وقت مستر کیم؟
تهیونگ...بعد پیدا کردن ا/ت حلش میکنم!
دختر...ا/ت؟ کی ا/ت رو گرفته؟ کجاست؟ حالش خوبه؟
تهیونگ...نگران نباش عزیزم پیداش میکنیم! البته امیدوارم!
در همین لحظه جیمین اومد تو
جیمین...پیداش کرد!
لبخندی روی صورت تهیونگ نقش بست و رفتن به طرف اتاق کار نامجون
نامجون...ایناهاش همینه!
تهیونگ...آره خودشه!
دوربین ها داشتن نشون میدادن
نامجون.... وارد یه اتوبان شد.....بعد به طرف یه دِه.....بعد یه جاده خاکی و یه کارخونه ی خرابه!
تهیونگ...ایول ایول دمت گرم انیشتین!
برگشت و با صورت جونگ کوک در چهار چوب در مواجه شد ....لبخندش محو شد و با جدیت تمام گفت
تهیونگ ... کی تو رو راه داد!؟
جونگ کوک...گفتم خودت دعوتم کردی! بعدم منم میام ممکنه کمکی چیزی هم باشه از طرف ما!
تهیونگ...تو....خوبببببببب.....باشه ولی من رئیسم! و دستورات من عملی میشه!
جونگ کوک ... بفرما میدونستم اینو میگی به هر حال باشه
تهیونگ سری به نشانه تایید تکون داد و همه بلند شدن و سوار ماشناشون شدن
با حالت مسخره ای گفت
تهیونگ...ودف؟ تو ک هنوزم اینطور حرف میزنی دختر!
دختر...خو چیکار کنم! ببخشید! چیشده؟
تهیونگ...یادته بهت گفتم اگه نقشتو درست عملی کنی میدمت دست جونگ کوک!؟
دختر...اهوم
تهیونگ....از اونجایی ک قانون اینجوریه ک از خانواده ی ما کسی حق نداره با خانواده ی جانگ کوک ازدواج کنه موندم چطوری این کار رو بکنم
دختر....هییی هر دفعه میای همینو بهم میگی و حالمو بدتر میکنی!
تهیونگ...تو کارتو انجام بده! و منم کاری میکنم ک بدون دردسر بری پیش جونگ کوکت چطوره؟
دختر...چطوری اون وقت مستر کیم؟
تهیونگ...بعد پیدا کردن ا/ت حلش میکنم!
دختر...ا/ت؟ کی ا/ت رو گرفته؟ کجاست؟ حالش خوبه؟
تهیونگ...نگران نباش عزیزم پیداش میکنیم! البته امیدوارم!
در همین لحظه جیمین اومد تو
جیمین...پیداش کرد!
لبخندی روی صورت تهیونگ نقش بست و رفتن به طرف اتاق کار نامجون
نامجون...ایناهاش همینه!
تهیونگ...آره خودشه!
دوربین ها داشتن نشون میدادن
نامجون.... وارد یه اتوبان شد.....بعد به طرف یه دِه.....بعد یه جاده خاکی و یه کارخونه ی خرابه!
تهیونگ...ایول ایول دمت گرم انیشتین!
برگشت و با صورت جونگ کوک در چهار چوب در مواجه شد ....لبخندش محو شد و با جدیت تمام گفت
تهیونگ ... کی تو رو راه داد!؟
جونگ کوک...گفتم خودت دعوتم کردی! بعدم منم میام ممکنه کمکی چیزی هم باشه از طرف ما!
تهیونگ...تو....خوبببببببب.....باشه ولی من رئیسم! و دستورات من عملی میشه!
جونگ کوک ... بفرما میدونستم اینو میگی به هر حال باشه
تهیونگ سری به نشانه تایید تکون داد و همه بلند شدن و سوار ماشناشون شدن
۷۱.۴k
۰۷ مرداد ۱۴۰۰