MY WIFE ❣️🫀 ¹
قبل خوندن باید بگم که این تک پارتی اسماته و اگه دوس نداری نخون.
نویسنده این تک پارتی من نیستم...
تهیونگ ویو:اَه خدا ینی چی چرا کارا خوب پیش نمیره...پوفففف دیوونه شدم
بزار یه زنگ به کوکی بزنم ببینم میتونیم امشب با هم وقت بگذرونیم
*مکالمه تهیونگ و کوک*
تهیونگ:الو جونگکوکی سلام چطوری پسر
کوک:سلام کراش ۹۹ درصد آرمیا خوبی
تهیونگ:چیه نکنه بهم حسودیت میشه که من کراش همم نه؟
جکنگکوک:چی چی میگی من به تو حسودیم شه..؟
حاضرم شرت ببندم همه آرمیا یکی از آرزوهاشونه به سیکس پکای من دس بزنن دادا کجای کاری
راوی:بعدش جفتشون یهو زدن زیر خنده
تهیونگ:خب دیگ بسه اصن تو جنتلمن آرمیا
هی کوک میای امشب همو ببینیم؟
کوک:او ببخشید رفیق ولی امروز نمیتونم میدونی امروز تولد میاعه(خواهر جونگکوک) و باید برم براش کادو و کیک بگیرم
ببخشید خیلی دوس داشتم با تو باشم ولی نمیتونم
تهیونگ:اوک اشکالی نداره...پس زودتر برو ساعت ۶ عصره ها پسر کِی میخوای بری کادو بخری بدو برو
میبینمت
*پایان مکالمه*
تهیونگ ویو:تو اتاقم تو کمپانی نشسته بودم و به ذهنم رسید که دوباره اون موضوعی که فکرم رو درگیر کرده بررسی کنم تا شاید براش راه حلی پیدا کنم
*بعد ۲ ساعت*
شتتتت ینی چی اخه دیوونم کرده این لعنتی
ا/ت ویو:مثل عادتای هر روزم رو تختم لم داده بودم و کتاب مورد علاقمو میخوندم
خیلی وقت بود تهیونگو ندیده بودم و دلم براش یه زره شده بود اما خب این روزا فکرش خیلی درگیر بود و نمیتونستیم باهم وقت بگذرونیم
یه زره با خودم کلنجار رفتم ولی خیلی دلم براش تنگ شده بود
گوشیمو برداشتم و بهش زنگ زدم
*مکالمه*
ا/ت:الو..زندگیم
تهیونگ:سلام قشنگم خوبی
ا/ت:سلام مرسی تو خوبی
تهیونگ:خوب که چه عرض کنم
ا/ت:تهیونگا دلم برات یه زره شده میای بریم بیرون..؟
تهیونگ:اره فکر خوبیه منم حوصلم سریده هم دلم برای چاگیم تنگ شده
پس حاضر شو میام دنبالت
ا/ت:باشش میبینمت
راوی:ا/ت بدو بدو رفت سمت اتاقشو در کمدشو باز کرد یه نگاهی به لباساش کرد و تصمیم گرفت اون پیرهن میشکی رو بپوشه که فقط تا زیر باسنشو میگرفت بعد پوشیدن لباس قشنگش یه کتونی ساقدار خوشگل مشکی هم پوشید نشست جلو میز آرایشش تا یه زره آرایش کنه
موهاشو شونه زد و دورش ریخت و یه رژ قرمزم زد و حاضر و آماده شیک منتظر نشست تا تهیونگ بیاد
نویسنده: @giti.army
نویسنده این تک پارتی من نیستم...
تهیونگ ویو:اَه خدا ینی چی چرا کارا خوب پیش نمیره...پوفففف دیوونه شدم
بزار یه زنگ به کوکی بزنم ببینم میتونیم امشب با هم وقت بگذرونیم
*مکالمه تهیونگ و کوک*
تهیونگ:الو جونگکوکی سلام چطوری پسر
کوک:سلام کراش ۹۹ درصد آرمیا خوبی
تهیونگ:چیه نکنه بهم حسودیت میشه که من کراش همم نه؟
جکنگکوک:چی چی میگی من به تو حسودیم شه..؟
حاضرم شرت ببندم همه آرمیا یکی از آرزوهاشونه به سیکس پکای من دس بزنن دادا کجای کاری
راوی:بعدش جفتشون یهو زدن زیر خنده
تهیونگ:خب دیگ بسه اصن تو جنتلمن آرمیا
هی کوک میای امشب همو ببینیم؟
کوک:او ببخشید رفیق ولی امروز نمیتونم میدونی امروز تولد میاعه(خواهر جونگکوک) و باید برم براش کادو و کیک بگیرم
ببخشید خیلی دوس داشتم با تو باشم ولی نمیتونم
تهیونگ:اوک اشکالی نداره...پس زودتر برو ساعت ۶ عصره ها پسر کِی میخوای بری کادو بخری بدو برو
میبینمت
*پایان مکالمه*
تهیونگ ویو:تو اتاقم تو کمپانی نشسته بودم و به ذهنم رسید که دوباره اون موضوعی که فکرم رو درگیر کرده بررسی کنم تا شاید براش راه حلی پیدا کنم
*بعد ۲ ساعت*
شتتتت ینی چی اخه دیوونم کرده این لعنتی
ا/ت ویو:مثل عادتای هر روزم رو تختم لم داده بودم و کتاب مورد علاقمو میخوندم
خیلی وقت بود تهیونگو ندیده بودم و دلم براش یه زره شده بود اما خب این روزا فکرش خیلی درگیر بود و نمیتونستیم باهم وقت بگذرونیم
یه زره با خودم کلنجار رفتم ولی خیلی دلم براش تنگ شده بود
گوشیمو برداشتم و بهش زنگ زدم
*مکالمه*
ا/ت:الو..زندگیم
تهیونگ:سلام قشنگم خوبی
ا/ت:سلام مرسی تو خوبی
تهیونگ:خوب که چه عرض کنم
ا/ت:تهیونگا دلم برات یه زره شده میای بریم بیرون..؟
تهیونگ:اره فکر خوبیه منم حوصلم سریده هم دلم برای چاگیم تنگ شده
پس حاضر شو میام دنبالت
ا/ت:باشش میبینمت
راوی:ا/ت بدو بدو رفت سمت اتاقشو در کمدشو باز کرد یه نگاهی به لباساش کرد و تصمیم گرفت اون پیرهن میشکی رو بپوشه که فقط تا زیر باسنشو میگرفت بعد پوشیدن لباس قشنگش یه کتونی ساقدار خوشگل مشکی هم پوشید نشست جلو میز آرایشش تا یه زره آرایش کنه
موهاشو شونه زد و دورش ریخت و یه رژ قرمزم زد و حاضر و آماده شیک منتظر نشست تا تهیونگ بیاد
نویسنده: @giti.army
۱۵.۶k
۲۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.