تپش قلب پارت ۷۰
بردم تو کوهستان رفتیم سمت یه لب تیز رو کوه من:بشینیم رو اون تیزیه کوک:میخوای بمیری😐 من:نه فقط بشینیم کوک:اوکی ولی اگه بیوفتی منم میام میگیرمت باهم میمیریم من:خیله خوب تو بیا کوک:باشه رفتیم جلو رو لبه کوه من نشستم جونگ کوکم نشست صورتمو گرفت چرخوند سمت خودش تو چشمام نگاه کرد کوک:نفسم من:جونم کوک:میشه حالت صورتت اینجوری غمگین نباشه من:جونگ کوک باید صبر کنی تا هزمش کنم چون من دیر هزم میکنم کوک:خوب قلب منو آتیش میزنی من:هوم اگه ناراحتت میکنم ببخشید دست خودم نیست میخوام هزمش کنم اما بقز گلومو میگیره کوک:آخ عشقم آخ دیگه چیکار کنم تا خوشحالت کنم من:تو کنارم باشی برام کافیه دستمو گرفت سرمو رو شونش گذاشتم دستمو بوسید من:میخوام پاشم وایستم کوک:خیله خوب جونگ کوک پاشد منم پاشدم برگشتم سمتش همون پام بیه سنگ گیر کرد جونگ کوک دید داشتم میوفتادم از پشت کوک:یورا اومد جلو کمرمو گرفت کشید برد عقب افتادم تو بغلش من:داشتم میوفتادم کوک:هوفف هواست کجایت اگه میوفتادی دیر میرسیدم چی من:پام زیرش سنگ بود لیز خوردم بعد دوتا دستامو دور گردنش حلقه کردم محکم اونم همینطور سرمو آوردم بیرون سمت صورتش لباشو نزدیک لبام کرد و لبامو بوسید منم همراهی کردم لباهمدیگرو برای پنج دقیقه بوسیدیم بعد جدا شدیم کوک:فکر کنم هر دومون به این احتیاج داشتیم تا خوب شیم
۲۱.۹k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.