پارت 3
از زبان ات
خب من لباسم رو انتخاب کردم و یه کفش سفید هم انتخاب کردم و رفتم طبقه پایین.
مراسم ساعت 7 شروع میشد ولی الان 12 بود. یکم کمک کردم که ساعت 1 ناهار خوردیم باز رفتم تو حیاط و یکم چرخیدم و روی تاب کتاب خوندم.
اون تاب از وقتی اومدم پاتوق من شده بود.
یکم روی تاب چرت زدم و وقتی بیدار شدم ساعت 5 بود
+جیییغغغغغغ
+وایی خدا ساعت 5 شد
سریع رفتم بالا موهامو شستم و لباس سفیدمو
پوشیدم و کفش هم پوشیدم و میکاپ لایت کردم و ساعت 6:30 بود رفتم پایین کمک کنم.(اسلاید هارو نگا کنید)
مهمونا اومدن و کم کم زیاد شدن
قرار بود که جونگ کوک که برا درس خوندن به کانادا رفته بود امروز بعد از 11 سال برگرده اونم 6 سالگی همراه داییش رفت.
ساعت 8 شده بود قرار بود کوک ساعت 8:30 بیاد ولی یه دفعه.....
لایک فراموش نشه
خب من لباسم رو انتخاب کردم و یه کفش سفید هم انتخاب کردم و رفتم طبقه پایین.
مراسم ساعت 7 شروع میشد ولی الان 12 بود. یکم کمک کردم که ساعت 1 ناهار خوردیم باز رفتم تو حیاط و یکم چرخیدم و روی تاب کتاب خوندم.
اون تاب از وقتی اومدم پاتوق من شده بود.
یکم روی تاب چرت زدم و وقتی بیدار شدم ساعت 5 بود
+جیییغغغغغغ
+وایی خدا ساعت 5 شد
سریع رفتم بالا موهامو شستم و لباس سفیدمو
پوشیدم و کفش هم پوشیدم و میکاپ لایت کردم و ساعت 6:30 بود رفتم پایین کمک کنم.(اسلاید هارو نگا کنید)
مهمونا اومدن و کم کم زیاد شدن
قرار بود که جونگ کوک که برا درس خوندن به کانادا رفته بود امروز بعد از 11 سال برگرده اونم 6 سالگی همراه داییش رفت.
ساعت 8 شده بود قرار بود کوک ساعت 8:30 بیاد ولی یه دفعه.....
لایک فراموش نشه
۱.۹k
۰۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.