فیک تهیونگ پارت 5
(مکان دانشگاه حسابداری سئول)
+سر کلاس منتظر استاد بودیم که چند تا دختر اومدن سر میزم
*یاااااا تو چرا باید پوستت انقد خوب باشه؟
+دختره خواست به پوست صورتم دست بزنه که مچ دستشو گرفتم و مانع این کارش شدم
*هه دست منو فشار میدی؟...
+نمی دونم کی بود اومد که همشون رفتن سمت یه پسر که صداش میزدن مینهو... مگه پسر ندیده بودن که این طوری میکردن 😶وادفاک...... صندلی کناریم خالی بود که یه پسر خیلی خیلی آشنا اومد کنارم نشست و بهش گفتم.... بنظرم یه جایی تو رو ندیدم؟
کوک :فک کنم هم خونه رفیق بنده بودیدا
+عاااااا درستهههههههههه خوشبختم.. به هر حال تنها نیستم خوبه که یه دوست آشنا همکلاسمه
کوک : آشنا؟ ما که تازه دوباره که بیشتر همو ندیدیم
+ به هر حال قراره بیشتر همو ببینیم نه ؟
کوک:عا آره
+کلاس شروع شد و استاد شروع کرد به درس دادن نگاه بچه های کلاس رو رو خودم حس می کردم و گفتم شاید برا جونگ کوک باشه آخه هرچی نباشه اون خیلی خوش قیافس ولی صدای خنده هاشون خیلی واضح بود و سرمو برگردونم دیدم دارو دسته مینهو بودن که استاد گفت
*میشه نظم کلاس رو بهم نریزید!
مینهو : سعی می کنیم ( همراه با خنده)
+ کلاسا تموم شدو آخر نتونستم تحمل کنم و رفتم تو حیاط و دنبال مینهو گشتم...... ببخشید!!!!.... به اینکه صدا شون زدم توجه ای نکردن و این سری داد بلند زدی که همشون ساکت شدن و برگشتن سمتم و شروع به حرف زدن کردم.... وقتی یه خانم داره باهاتون حرف میزنه بهتر نیست ادبو رعایت کنید و ببینید چی میگه ؟
مینهو : خانم؟ البته کوچولو
+ دوباره خندیدن و عصبی شدم.... قدرت مند و بزرگ بودن به جسه نیست به عقلیه که فک نکنم تو داشته باشی😏..... میشد فهمید زورش گرفته و بلند شد اومد سمتم
مینهو : می خوای بهت نشون بدم بزرگ بودن و قدرت مند بودن به چیه و تاوان مسخره کردن من چیه
+ بهم هی نزدیک و نزدیک تر میشد جوری که به درخت بر خوردم و دستشو گذاشت یه ور درخت دستشو آورد بالا و من چشمامو بستم
مینهو :ببین ترو خدا چطور میشه یه موش کوچولو رو زد آخه
+ از حرفی که زد زورم گرفته بود و داشت مسخرم می کرد خواستم بزنم تو صورتش که....
ببخشید کم شد سعی می کنم زود بزارم جبران شه♥️
+سر کلاس منتظر استاد بودیم که چند تا دختر اومدن سر میزم
*یاااااا تو چرا باید پوستت انقد خوب باشه؟
+دختره خواست به پوست صورتم دست بزنه که مچ دستشو گرفتم و مانع این کارش شدم
*هه دست منو فشار میدی؟...
+نمی دونم کی بود اومد که همشون رفتن سمت یه پسر که صداش میزدن مینهو... مگه پسر ندیده بودن که این طوری میکردن 😶وادفاک...... صندلی کناریم خالی بود که یه پسر خیلی خیلی آشنا اومد کنارم نشست و بهش گفتم.... بنظرم یه جایی تو رو ندیدم؟
کوک :فک کنم هم خونه رفیق بنده بودیدا
+عاااااا درستهههههههههه خوشبختم.. به هر حال تنها نیستم خوبه که یه دوست آشنا همکلاسمه
کوک : آشنا؟ ما که تازه دوباره که بیشتر همو ندیدیم
+ به هر حال قراره بیشتر همو ببینیم نه ؟
کوک:عا آره
+کلاس شروع شد و استاد شروع کرد به درس دادن نگاه بچه های کلاس رو رو خودم حس می کردم و گفتم شاید برا جونگ کوک باشه آخه هرچی نباشه اون خیلی خوش قیافس ولی صدای خنده هاشون خیلی واضح بود و سرمو برگردونم دیدم دارو دسته مینهو بودن که استاد گفت
*میشه نظم کلاس رو بهم نریزید!
مینهو : سعی می کنیم ( همراه با خنده)
+ کلاسا تموم شدو آخر نتونستم تحمل کنم و رفتم تو حیاط و دنبال مینهو گشتم...... ببخشید!!!!.... به اینکه صدا شون زدم توجه ای نکردن و این سری داد بلند زدی که همشون ساکت شدن و برگشتن سمتم و شروع به حرف زدن کردم.... وقتی یه خانم داره باهاتون حرف میزنه بهتر نیست ادبو رعایت کنید و ببینید چی میگه ؟
مینهو : خانم؟ البته کوچولو
+ دوباره خندیدن و عصبی شدم.... قدرت مند و بزرگ بودن به جسه نیست به عقلیه که فک نکنم تو داشته باشی😏..... میشد فهمید زورش گرفته و بلند شد اومد سمتم
مینهو : می خوای بهت نشون بدم بزرگ بودن و قدرت مند بودن به چیه و تاوان مسخره کردن من چیه
+ بهم هی نزدیک و نزدیک تر میشد جوری که به درخت بر خوردم و دستشو گذاشت یه ور درخت دستشو آورد بالا و من چشمامو بستم
مینهو :ببین ترو خدا چطور میشه یه موش کوچولو رو زد آخه
+ از حرفی که زد زورم گرفته بود و داشت مسخرم می کرد خواستم بزنم تو صورتش که....
ببخشید کم شد سعی می کنم زود بزارم جبران شه♥️
۲۰.۲k
۲۱ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.