پارت 55
#پارت_55
معلم جذاب من👨🏻🏫🍓
شمره شمرده گفتم:
+آخ...آخهه...
حرفمو قطع کرد و با همون اخم گفت:
-مگه تو مدرسه نداری اینجا وایسادی داری با من بحث میکنی، ساعت یه ربع به هشت شدا!!
با چشمای گرد شده به ساعت روی دیوار مغازه نگاه کردم و گفتم:
+وایییی بدبخت شدم!!
از مغازه بیرون رفتم و یه گوشه پیش جدول خیابون وایسادم و شروع به شستن سرم کردم!!
بعد از اینکه مطمئن شدم دیگه اثری از خون نیست سرمو بالا آوردم که فروشنده جعبه دستمال کاغذی و سمتم گرفت و گفت:
-بیا صورتتو خشک کن!!
لبخندی زدم و گفتم:
+مچکرم!!
اومدم تند تند برم که دوباره صداش مانعم شد:
-وایسا!!
برگشتم سوالی نگاش کردم که یه چسب زخم از این خوشگل گوگولیا برداشت و زد روی جای زخمم و گفت:
-حالا برو تا دیرت نشده!!
معلم جذاب من👨🏻🏫🍓
شمره شمرده گفتم:
+آخ...آخهه...
حرفمو قطع کرد و با همون اخم گفت:
-مگه تو مدرسه نداری اینجا وایسادی داری با من بحث میکنی، ساعت یه ربع به هشت شدا!!
با چشمای گرد شده به ساعت روی دیوار مغازه نگاه کردم و گفتم:
+وایییی بدبخت شدم!!
از مغازه بیرون رفتم و یه گوشه پیش جدول خیابون وایسادم و شروع به شستن سرم کردم!!
بعد از اینکه مطمئن شدم دیگه اثری از خون نیست سرمو بالا آوردم که فروشنده جعبه دستمال کاغذی و سمتم گرفت و گفت:
-بیا صورتتو خشک کن!!
لبخندی زدم و گفتم:
+مچکرم!!
اومدم تند تند برم که دوباره صداش مانعم شد:
-وایسا!!
برگشتم سوالی نگاش کردم که یه چسب زخم از این خوشگل گوگولیا برداشت و زد روی جای زخمم و گفت:
-حالا برو تا دیرت نشده!!
۳.۷k
۱۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.