روانی عاشق
با صدای الارم گوشی بیدار شدم رفتم دست و صورتم رو شستم صبحونه خوردم یکم ارایش کردم لباسم رو پوشیدم یادم رفت خودم رو معرفی کنم من لی ا/ت هستم ۳سال پیش دانشگاهم تموم شود و من الان یک روان پزشک هستم و با دوستم هانا زندگی میکنم مادر و پدرم تو بوسان هستن (علامت ا/ت+هانه×تهیونگ_رئیس ا/ت÷)
×زود باش دیگه
+باشه بابا
×کوفت
+زهر
بلاخره سوار ماشین شودم و هانا منو رسوند و رفت رفتم داخل دیدم چند تا پرستار دارن درباره من حرف میزدم
(علامت پرستارا ٪)
٪ا/ته بدبخت دلم به حالش میسوزه
٪اره تازه شنیدم خیلی خطر ناکه کلی ادم هم کوشته
+سلام دارین درباره ای من حرف میزنید
٪مگه شما نمیدونی
+چیو
٪شما قراره دکتر یکی از بیمارا باشید که خیلی ترسناکه تازه میگن پدر مادرش هم خودش کشته
+باشه ممنون
اینا دارن چی میگن من قراره دکتره یک روانی باشم حتما باز کار ون جونز عوضی هست
(جونز همون رئیس ا/ت هستش)
رفتم سمت در اتاقش در زدم وقتی گفت بیا تو داخل شدم
÷ا/ت توی منم میخواستم یه چیزی بهت بگم
+میدونم قراره دکتره یه روانی بشم
÷خوبه که خودت میدونی بیا اینم پرونده
+چشم (حرصی)
رفتم بیرون و درو پشت سرم کوبیدم این مردک با خودش چی فکر کرده مردیکه چون رئیس ام هستی چیزی نمیگم
باید برم پرونده رو بخونم
توی پرونده نوشته بود که مادرو پدرش رو کوشته و همین تور بیشتر از ۲۰ نفر دیگه رو وقتی این و خوندم دست و پام داشت میلرزید اخه چرا من باید دکتره این باشم تا جای که تو پرونده نوشته بود اسمش کیم تهیونگ بود باید میرفتم ببینمش از اتاقم بیرون رفتم رفتم به زندانی که برای روانی ها کنار تیمارستان زده بودن همه ی بیمارای روانی خطرناک ون جا بودن وقتی رفتم داخل خیلی استرس داشتم
(علامت نگهبان=)
=بفرمایید خانم لی
+ممنونم
از پشت شیشه کنار در بهش نگاه کردم دست هاش به زنجیر بسته بودن که یهو به من نگاه کرد قلبم داشت میومد تو دهنم داشت میومد نزدیکم (چون زنجیر ها بلند بودن تا شیشه میرسیدن و پاهاش زنجیر نبود)
_سلام عروسک
+سلا..م اقای کیم (ترس)
_ازم میترسی کوچولو
+ن..ه(ترس)
_دروغ نگو عروسکم من از دروغ خوشم نمیاد بگو ببینم از من میترسی
+ا..ره
که یهو ......
×زود باش دیگه
+باشه بابا
×کوفت
+زهر
بلاخره سوار ماشین شودم و هانا منو رسوند و رفت رفتم داخل دیدم چند تا پرستار دارن درباره من حرف میزدم
(علامت پرستارا ٪)
٪ا/ته بدبخت دلم به حالش میسوزه
٪اره تازه شنیدم خیلی خطر ناکه کلی ادم هم کوشته
+سلام دارین درباره ای من حرف میزنید
٪مگه شما نمیدونی
+چیو
٪شما قراره دکتر یکی از بیمارا باشید که خیلی ترسناکه تازه میگن پدر مادرش هم خودش کشته
+باشه ممنون
اینا دارن چی میگن من قراره دکتره یک روانی باشم حتما باز کار ون جونز عوضی هست
(جونز همون رئیس ا/ت هستش)
رفتم سمت در اتاقش در زدم وقتی گفت بیا تو داخل شدم
÷ا/ت توی منم میخواستم یه چیزی بهت بگم
+میدونم قراره دکتره یه روانی بشم
÷خوبه که خودت میدونی بیا اینم پرونده
+چشم (حرصی)
رفتم بیرون و درو پشت سرم کوبیدم این مردک با خودش چی فکر کرده مردیکه چون رئیس ام هستی چیزی نمیگم
باید برم پرونده رو بخونم
توی پرونده نوشته بود که مادرو پدرش رو کوشته و همین تور بیشتر از ۲۰ نفر دیگه رو وقتی این و خوندم دست و پام داشت میلرزید اخه چرا من باید دکتره این باشم تا جای که تو پرونده نوشته بود اسمش کیم تهیونگ بود باید میرفتم ببینمش از اتاقم بیرون رفتم رفتم به زندانی که برای روانی ها کنار تیمارستان زده بودن همه ی بیمارای روانی خطرناک ون جا بودن وقتی رفتم داخل خیلی استرس داشتم
(علامت نگهبان=)
=بفرمایید خانم لی
+ممنونم
از پشت شیشه کنار در بهش نگاه کردم دست هاش به زنجیر بسته بودن که یهو به من نگاه کرد قلبم داشت میومد تو دهنم داشت میومد نزدیکم (چون زنجیر ها بلند بودن تا شیشه میرسیدن و پاهاش زنجیر نبود)
_سلام عروسک
+سلا..م اقای کیم (ترس)
_ازم میترسی کوچولو
+ن..ه(ترس)
_دروغ نگو عروسکم من از دروغ خوشم نمیاد بگو ببینم از من میترسی
+ا..ره
که یهو ......
۳.۳k
۱۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.