قسمت نهم فیک عشق جادو تصادف
لیندا رفت خداحافظي کردش و گفت اگه مشهور شدم و معروف شدم حتما بیایید کنسرت نامجون با اشک گفت چشم. کوک تحمل نکرد بیبینه ات ا داری میری رفتش زودتر از همه و ات ا رفتی. یکجای دیگه داشتی گریه میکردی و هنذفری گذشته بودی موزیک مون گوش میدادی و یاد کوک افتادی چشماش طرز نگاهش و اولین روز آشنایت وغیره یهو اتوبوس نگه داشت یک پسری سوار شد و کناره تو نشست گفت ببخشید ساعت چند لیندا گفت یازده چهل پنج دقیقه صبح اصلا به قیافش دقت نکردی ولی موقع خدا حافظی صداش شبیه کوک بود رفتی بیرون از اتوبوس ولی اون نبودش فقط شبیهاش بود گفتی عه لعنتی همش دارم بهش فکر میکنم ولی اون ذره ای بهم اهمیت نمیده اصلا به درک. به جهنم رفتی برای اودیشن
۳.۸k
۰۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.