p16

p16

جیمین ویو
بیدار نشد که نشد
بیشتر ادامه دادم به بوسیدنش
در گوشش زمزمه کردم: بلند شو من میخوام چشمای دریایی تو ببینم
بدو منو تو دراز گودال چشمات غرق کن
یه تکون ریزی خورد ولی بیدار نشد
لاله گوشش و گاز گرفتم
+ اومم اههه مامان بزار بخوابم (خوابالو)
_ بلند شو بزار ببینم چشماتو
یهو از خواب بیدار شد
+ جیمین چیکار میکنی فاصله بگیر
_ باشه (خنده)

امروز میخوام به ا.ت اعتراف کنم
سره میز ناهار بودیم
_ ا.ت میای جرعت حقیقت
+ داریم می خوریم ولی باشه
_ خب اول تو بگو جرعت یا حقیقت
+ جرعت
_ جرعت نمیشه چون سره میزیم حقیقت انتخاب کن
+ باشه
_ خب ببینم چقد منو دوس داری؟
+ چی(قرمز شده)
_ چقد دوسم داری؟
+ امم خب من تورو خیلی دوست دارم
_ حالا من ، منم حقیقت انتخاب میکنم و میخوام یه حقیقت بگم بدون دروغ
من عاشقتم ا.ت
+ چی میگی تو (خجالت)
_ خجالت نکش من دوستت دارم
+ م..منم د.وستت دارم
رفتم جلو لب ا.ت و بوسیدم
_ راستی امروز مامانت زنگ زد گفت که میخواد بیاد اینجا ببینتت و بره
منم جواب دادم و کلی سرم داد زد ولی وقتی قضیه رو گفتم باورش نشد اما گفت خوشبخت شین
+ یعنی چی خوشبخت شین؟تو همه چیرو گفتی؟
_ اره من بهش گفتم که میخوام بهت اعتراف کنم...