..داستان ترسناک پارت هشتم..
..داستان ترسناک پارت هشتم..
سلام مجدد من اسمم محمد هست و همون کسی هستم که قول دادم اگر اون همزاد بد دوباره سراغم اومد برای شما تعریف کنم. این اتفاق برمیگرده به 2 روز پیش یعنی 21 اسفند 1402 که زودتر از همیشه از سر کار اومدم و خواستم تا خانومم میرسه ی استراحتی بکنم. روی تخت دراز کشیدم و تا اومدم بچرخم صدای در زدن اومد. تعجب کرده بودم چون خانومم کلید داشت و وقتی تونسته در ساختمون رو باز کنه قطعا میتونه در خونه رو هم باز که دوباره در زدن.
گفتم شاید کلید نداره که ی دفعه صدای خانومم پشت در اومد که میگفت: ای بابا محمد خوابیدی؟ محمد .... محمد. دیگه مطمئن شدم که شاید کلید جاگذاشته و رفتم در رو باز کنم که بعد باز کردن در سر جام خشک شدم. هیچکس پشت در نبود. سریع زنگ زدم به خانومم گفتم شاید باهام شوخی میکنه که گفت سر کاره و یک ساعت دیگه میاد. نمیدونم هرچیزی که هست تا کجا میخواد منو اذیت کنه.
سلام مجدد من اسمم محمد هست و همون کسی هستم که قول دادم اگر اون همزاد بد دوباره سراغم اومد برای شما تعریف کنم. این اتفاق برمیگرده به 2 روز پیش یعنی 21 اسفند 1402 که زودتر از همیشه از سر کار اومدم و خواستم تا خانومم میرسه ی استراحتی بکنم. روی تخت دراز کشیدم و تا اومدم بچرخم صدای در زدن اومد. تعجب کرده بودم چون خانومم کلید داشت و وقتی تونسته در ساختمون رو باز کنه قطعا میتونه در خونه رو هم باز که دوباره در زدن.
گفتم شاید کلید نداره که ی دفعه صدای خانومم پشت در اومد که میگفت: ای بابا محمد خوابیدی؟ محمد .... محمد. دیگه مطمئن شدم که شاید کلید جاگذاشته و رفتم در رو باز کنم که بعد باز کردن در سر جام خشک شدم. هیچکس پشت در نبود. سریع زنگ زدم به خانومم گفتم شاید باهام شوخی میکنه که گفت سر کاره و یک ساعت دیگه میاد. نمیدونم هرچیزی که هست تا کجا میخواد منو اذیت کنه.
۱.۲k
۰۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.