بخون پیشمون نمیشی 🥲
مدرسه سه بوم پارت⁴
جمعه بود(تو خارج از کشور شنبه و یکشنبه تعطیله ن پنجشنبه جمعه) و داشتم در کمال آرامش میرفتم به مدرسه ک دستی رو روی مچم حس کردم دستم رو عقب کشیدم و برگشتم و هان سوجون بود
لعنتی!اینجا چیکار میکنی؟!*به راه رفتن ادامه میدم*
هیچی،تو اینجا زندگی میکنی؟!*به خونه م اشاره میکنه*
چرا میخوای بدونی؟!
پس زندگی میکنی
خب ک چی؟!مثلا میخوای چ گوهی بخوری؟!
خونه ی منم همونجاس!
*وایمیستم*
چی؟!شوخی میکنی دیگه ارع؟!
نه کاملا جدیم *پوزخند میزنه*
فاک
کی میخوای دست از فحش دادن بر داری؟!
تو تمام راه داشتم به غرغرای هان سوجون گوش میکردم،بالاخره رسیدیم به مدرسه و رفتم تو کلاس و سرمو گذاشتم رو میز تا اینکه صدای کلاسو شنیدم
بچه ها: او جیئون و هان سوجون باهم قرار میذارن؟!اووو کاپل جدید امسال
به اطرافم نگاه میکنم و آهی میکشم و اهمیتی نمیدم،توی پینترست میچرخیدم و قهوه میخورم که یهو یکی منو کشید بیرون،ایم جوکیونگ بود
ج:ببین من تو این زمینه اعتماد کامل دارم بهت خب؟!*عمیقا به چشمام خیره شد*
سری تکون دادم
ج:ببین من سوهو رو دوست دارم
*قهوه پرید گلوم*
چی؟! سوهو
ج:اره!خوبی؟!
دستی به سینه م میزنم و میگم ک ادامه بده
ج:ولی نمیدونم اونم منو دوست داره یا نه اصن نمیدونم چجوری بهش بگم
کمی فک میکنم و بعد میگم: من یه ایده دارم،من باهاش حرف میزنم
ج:بهش نگو دوستش دارم *دستامو میگیره*
نگران نباش حواسم بهش هست
ج:مرسیییی جیئونننننن
بعد این جوکیونگ میره و منم اهی میکشم،اینکه باید با آدمای بیشتری حرف بزنم آزارم میده ولی خب مجبورم انجامش بدم،بعد از جام بلند میشم که برم و میبینم که سوهو بهم خیره شده و منم با ناراحتی از کنارش رد میشم و میرم توی کلاس و میشینم
جمعه بود(تو خارج از کشور شنبه و یکشنبه تعطیله ن پنجشنبه جمعه) و داشتم در کمال آرامش میرفتم به مدرسه ک دستی رو روی مچم حس کردم دستم رو عقب کشیدم و برگشتم و هان سوجون بود
لعنتی!اینجا چیکار میکنی؟!*به راه رفتن ادامه میدم*
هیچی،تو اینجا زندگی میکنی؟!*به خونه م اشاره میکنه*
چرا میخوای بدونی؟!
پس زندگی میکنی
خب ک چی؟!مثلا میخوای چ گوهی بخوری؟!
خونه ی منم همونجاس!
*وایمیستم*
چی؟!شوخی میکنی دیگه ارع؟!
نه کاملا جدیم *پوزخند میزنه*
فاک
کی میخوای دست از فحش دادن بر داری؟!
تو تمام راه داشتم به غرغرای هان سوجون گوش میکردم،بالاخره رسیدیم به مدرسه و رفتم تو کلاس و سرمو گذاشتم رو میز تا اینکه صدای کلاسو شنیدم
بچه ها: او جیئون و هان سوجون باهم قرار میذارن؟!اووو کاپل جدید امسال
به اطرافم نگاه میکنم و آهی میکشم و اهمیتی نمیدم،توی پینترست میچرخیدم و قهوه میخورم که یهو یکی منو کشید بیرون،ایم جوکیونگ بود
ج:ببین من تو این زمینه اعتماد کامل دارم بهت خب؟!*عمیقا به چشمام خیره شد*
سری تکون دادم
ج:ببین من سوهو رو دوست دارم
*قهوه پرید گلوم*
چی؟! سوهو
ج:اره!خوبی؟!
دستی به سینه م میزنم و میگم ک ادامه بده
ج:ولی نمیدونم اونم منو دوست داره یا نه اصن نمیدونم چجوری بهش بگم
کمی فک میکنم و بعد میگم: من یه ایده دارم،من باهاش حرف میزنم
ج:بهش نگو دوستش دارم *دستامو میگیره*
نگران نباش حواسم بهش هست
ج:مرسیییی جیئونننننن
بعد این جوکیونگ میره و منم اهی میکشم،اینکه باید با آدمای بیشتری حرف بزنم آزارم میده ولی خب مجبورم انجامش بدم،بعد از جام بلند میشم که برم و میبینم که سوهو بهم خیره شده و منم با ناراحتی از کنارش رد میشم و میرم توی کلاس و میشینم
۷.۷k
۱۸ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.