یین و یانگ (پارت ۲۰)
و عذاب وجدان مثل خوره به جونم افتاده بود . معلم که فهمید خواست جی پی اس شون رو ردیابی کنه ولی فهمید غیرفعال شده . هوا کم کم داشت تاریک می شد . تصمیم گرفتیم بریم دنبالشون ، چون تا پلیس برسه خیلی دیر شده . ولی معلم گفت فقط یه گروه
۶_۵ نفره با خودش می بره ، بیشتر از اون کار سخت میشه . معلم ۵ نفر رو انتخاب کرد که به نظرش تیزبین و شجاعن . ولی همشون پسر بودن ، خیلی به غرورم برخورد . مگه ما دخترا چی کم داریم؟ رفتم جلو و گفتم : معلم ، منم میخوام بیام . دو ایل گفت : بهتره وایسی توی اردوگاه خانوم کوچولو ، این کارا
مردونه س . خودش و بقیه پسرا باهم خندیدن . اصلا معمل چرا باید دو ایل رو انتخاب می کرد ؟ سویون گفت : ما هم سگ رو دیدیم ، درست از بیخ گوشمون رد شد . دلیل اینکه اینجاییم و برگشتیم ، کمک ا/ت بود . نه یکی از این پسرا . اصلا معلوم نبود زنده بمونیم یا نه ! معلم گفت : چرا زودتر نگفتین که شما هم دیدینش ! ا/ت تو هم با ما بیا . شاید لازم بشه به ماهم کمک کنی . حسابی ذوق کردم . قیافه دو ایل و دوستاش دیدنی بود . گفتم : همتون یه کوله با خودتون بیارین . اگه سگ بهتون حمله کرد برای دفاع خیلی به دردبخوره . سویون یهو گفت : اون چیزی که من دیدم سگ نبود ، گرگ بود ! چشم غره ای بهش رفتم که کم جو بده . حرکت کردیم و با چراغ قوه هامون دنبالشون گشتیم . حدود ۴۵ دقیقه راه رفتیم که یهو صدای ناله های یه نفر رو شنیدیم . به سمت صدا حرکت کردیم و یک نفر از گروهشون رو زخمی پیدا کردیم . مچ پاش جای گاز سگ بود و خون زیادی ازش رفته بود . معلم گفت : حالت خوبه ؟ پسر گفت : فکر کنم پام شکسته ، نمیتونم تکونش بدم . ۲ نفر از پسرا پیشش موندن تا ما بریم دنبال بقیه . ۲ نفر دیگه رو هم همون حوالی پیدا کردیم و بردیم پیش بقیه . یه نفرشون مونده بود . هر چی گشتیم ، پیداش نکردیم . رسیدیم به همون رودخونه که کنارش درخت بیدم جنون داشت . معلم با حیرت نگاه کرد و گفت : فوق العاده س . نشستم پای رود . پاهام خیلی درد می کردن ، خیلی وقت بود داشتیم راه می رفتیم .
" از زبان راوی "
ا/ت نشست و یکم استراحت کرد . صدای جیر جیرک ها ، صدای آب ، کرم های شب تاب ، نسیم شبانه . این همه زیبایی اونو به وجد می آورد . همه غرق تماشا بودن که ا/ت جیغی کشید که تا آسمون هفتم رفت...
#فیک_بی_تی_اس#جونگ_کوک
#jungkookweloveyou
#jungkook
۶_۵ نفره با خودش می بره ، بیشتر از اون کار سخت میشه . معلم ۵ نفر رو انتخاب کرد که به نظرش تیزبین و شجاعن . ولی همشون پسر بودن ، خیلی به غرورم برخورد . مگه ما دخترا چی کم داریم؟ رفتم جلو و گفتم : معلم ، منم میخوام بیام . دو ایل گفت : بهتره وایسی توی اردوگاه خانوم کوچولو ، این کارا
مردونه س . خودش و بقیه پسرا باهم خندیدن . اصلا معمل چرا باید دو ایل رو انتخاب می کرد ؟ سویون گفت : ما هم سگ رو دیدیم ، درست از بیخ گوشمون رد شد . دلیل اینکه اینجاییم و برگشتیم ، کمک ا/ت بود . نه یکی از این پسرا . اصلا معلوم نبود زنده بمونیم یا نه ! معلم گفت : چرا زودتر نگفتین که شما هم دیدینش ! ا/ت تو هم با ما بیا . شاید لازم بشه به ماهم کمک کنی . حسابی ذوق کردم . قیافه دو ایل و دوستاش دیدنی بود . گفتم : همتون یه کوله با خودتون بیارین . اگه سگ بهتون حمله کرد برای دفاع خیلی به دردبخوره . سویون یهو گفت : اون چیزی که من دیدم سگ نبود ، گرگ بود ! چشم غره ای بهش رفتم که کم جو بده . حرکت کردیم و با چراغ قوه هامون دنبالشون گشتیم . حدود ۴۵ دقیقه راه رفتیم که یهو صدای ناله های یه نفر رو شنیدیم . به سمت صدا حرکت کردیم و یک نفر از گروهشون رو زخمی پیدا کردیم . مچ پاش جای گاز سگ بود و خون زیادی ازش رفته بود . معلم گفت : حالت خوبه ؟ پسر گفت : فکر کنم پام شکسته ، نمیتونم تکونش بدم . ۲ نفر از پسرا پیشش موندن تا ما بریم دنبال بقیه . ۲ نفر دیگه رو هم همون حوالی پیدا کردیم و بردیم پیش بقیه . یه نفرشون مونده بود . هر چی گشتیم ، پیداش نکردیم . رسیدیم به همون رودخونه که کنارش درخت بیدم جنون داشت . معلم با حیرت نگاه کرد و گفت : فوق العاده س . نشستم پای رود . پاهام خیلی درد می کردن ، خیلی وقت بود داشتیم راه می رفتیم .
" از زبان راوی "
ا/ت نشست و یکم استراحت کرد . صدای جیر جیرک ها ، صدای آب ، کرم های شب تاب ، نسیم شبانه . این همه زیبایی اونو به وجد می آورد . همه غرق تماشا بودن که ا/ت جیغی کشید که تا آسمون هفتم رفت...
#فیک_بی_تی_اس#جونگ_کوک
#jungkookweloveyou
#jungkook
۵.۸k
۲۸ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.