---- دانشگاه بی قانون ----
⛓️🔗 دانشگاه بی قانون 🔗⛓️
⛓️🔗پارت۱🔗⛓️
⛓️🤍ویو یوری🤍⛓️
صبح شده بود قرار بود ساعت ۸ دانشگاه بریم ما تازه به اینجا اومدیم و قراره به ی دانشگاه خوب بریم امروز سال اول دانشگاهمون رفتم تا یجی رو بیدار کنم اخخ دوباره یادم رفت سلااام من یور هستم ولی شما یوری صدا کنید البته همه اینجوری صدام میکنن من خیلی مهربونم البته تا وقتی که باهام مهربون باشن خب بریم یجی خانم رو صدا کنیم رفتم تو اتاقش دیدم بعلههه مثل خرس خوابیده منم شیطون قولم زد شیطونه دیگه چیکارش میشه کرد رفتم بلندگو رو روشن کردم و گفتم یوری: یجیییی دانشگاه دیررر شددد مثل روح دیده ها از خواب پرید و گفت یجی : چرا بیدارم نکردی بدبخت شدیم که گفتم یوری : چرا بیدارت کردم همین الان یجی منظورمو فهمید به ساعت نگاه کرد فهمید هنوز یک ساعت مونده گفت یجی: واییییییییییی خدا بگم چیکارت کنههه یورییییییی یوری: 🤣🤣🤣 یجی: وایسا واسط دارم سلی.طه و افتاد دنبالم منم به زور از دستش فرار کردم خودمو رسوندم به اتاق درو بستم قفل کردم بیچاره بدتر داشت حرص میخورد گفت یجی: بلاخره که میای بیرون یوری خانم یوری: حالا تا اون موقع از دلت درمیارم جونه دل یجی: کث.افت زبون باز منم خندیدم رفتم تا آماده بشم لباسم رو پوشیدم آرایش ملایمی کردم رفتم از اتاق بیرون به در اتاق یجی زدم اومد بیرون باهم راه افتادیم به سمت دانشگاه رسیدیم به دانشگاه رفتیم توش که دیدم بقیه ی طور عجیبی نگامون میکنن من شک کردما ولی به روی خودم نیاوردم رفتیم داخل دفتر مدیر و راهنماییمون کرد به داخل کلاس وقتی رفتیم تو...ادامه دارد🔗⛓️
حمایت فراموش نشه♥️
⛓️🔗پارت۱🔗⛓️
⛓️🤍ویو یوری🤍⛓️
صبح شده بود قرار بود ساعت ۸ دانشگاه بریم ما تازه به اینجا اومدیم و قراره به ی دانشگاه خوب بریم امروز سال اول دانشگاهمون رفتم تا یجی رو بیدار کنم اخخ دوباره یادم رفت سلااام من یور هستم ولی شما یوری صدا کنید البته همه اینجوری صدام میکنن من خیلی مهربونم البته تا وقتی که باهام مهربون باشن خب بریم یجی خانم رو صدا کنیم رفتم تو اتاقش دیدم بعلههه مثل خرس خوابیده منم شیطون قولم زد شیطونه دیگه چیکارش میشه کرد رفتم بلندگو رو روشن کردم و گفتم یوری: یجیییی دانشگاه دیررر شددد مثل روح دیده ها از خواب پرید و گفت یجی : چرا بیدارم نکردی بدبخت شدیم که گفتم یوری : چرا بیدارت کردم همین الان یجی منظورمو فهمید به ساعت نگاه کرد فهمید هنوز یک ساعت مونده گفت یجی: واییییییییییی خدا بگم چیکارت کنههه یورییییییی یوری: 🤣🤣🤣 یجی: وایسا واسط دارم سلی.طه و افتاد دنبالم منم به زور از دستش فرار کردم خودمو رسوندم به اتاق درو بستم قفل کردم بیچاره بدتر داشت حرص میخورد گفت یجی: بلاخره که میای بیرون یوری خانم یوری: حالا تا اون موقع از دلت درمیارم جونه دل یجی: کث.افت زبون باز منم خندیدم رفتم تا آماده بشم لباسم رو پوشیدم آرایش ملایمی کردم رفتم از اتاق بیرون به در اتاق یجی زدم اومد بیرون باهم راه افتادیم به سمت دانشگاه رسیدیم به دانشگاه رفتیم توش که دیدم بقیه ی طور عجیبی نگامون میکنن من شک کردما ولی به روی خودم نیاوردم رفتیم داخل دفتر مدیر و راهنماییمون کرد به داخل کلاس وقتی رفتیم تو...ادامه دارد🔗⛓️
حمایت فراموش نشه♥️
۱۵.۷k
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.