رمان رز مشکی p ..5
دازای : اون آکوگاتارا عه ولی داره چیکار می نه
یوسانو : خب شاید باید بریم نزدیک تر
دازای : اوم ایده ی بدی نی
یوسانو : منظورت چیه ک ایده ی بدی نی😠
دازای : هیچی منظور خاصی نداشتم☺️
(بعد نزدیک تر شدن )
آکوگاتارا: احمق تو چیکار کردی حالا بخاطر تو کل نقشمون ب فنا رف
کیوکا: ببخشید ببخشید
آکوگاتارا: چجوری ببخشم وقتی هر ثانیه ممکنه پیداشون بشه با این گندی ک تو زدی باید ب گوه خوردنم بندازمت
چویا : آکوگاتارا فک کنم بسش باشه دیگه ولش کن میخوای برات آب بیارم ؟
آکوگاتارا: هم فک کنم حق با تو باشه
چویا : این که برات آب بیارم ؟
آکوگاتارا: ام شاید چون تشنم شد
چویا : مگه نوکر پدرتم خودت برو برا خودت آب بیار😠
آکوگاتارا: آروم باش ولی خب اونم گند خیلی زیادی نزده فک کنم بتونیم درستش کنیم
دازای : ام اون که کیوکا عه اون تو تمام این مدت ک پیش ما بوده داشته یعنی جاسوسی ما رو میکرده ؟
یوسانو : خب شاید باید بریم نزدیک تر
دازای : اوم ایده ی بدی نی
یوسانو : منظورت چیه ک ایده ی بدی نی😠
دازای : هیچی منظور خاصی نداشتم☺️
(بعد نزدیک تر شدن )
آکوگاتارا: احمق تو چیکار کردی حالا بخاطر تو کل نقشمون ب فنا رف
کیوکا: ببخشید ببخشید
آکوگاتارا: چجوری ببخشم وقتی هر ثانیه ممکنه پیداشون بشه با این گندی ک تو زدی باید ب گوه خوردنم بندازمت
چویا : آکوگاتارا فک کنم بسش باشه دیگه ولش کن میخوای برات آب بیارم ؟
آکوگاتارا: هم فک کنم حق با تو باشه
چویا : این که برات آب بیارم ؟
آکوگاتارا: ام شاید چون تشنم شد
چویا : مگه نوکر پدرتم خودت برو برا خودت آب بیار😠
آکوگاتارا: آروم باش ولی خب اونم گند خیلی زیادی نزده فک کنم بتونیم درستش کنیم
دازای : ام اون که کیوکا عه اون تو تمام این مدت ک پیش ما بوده داشته یعنی جاسوسی ما رو میکرده ؟
۲.۴k
۱۹ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.