پارت ۱۲ زندگی سیاه
پارت ۱۲ زندگی سیاه
ویو جیمین
رفتم دنبال ا/ت من هنوز دوستش داشتم ولی خون جلوی چشمامو گرفته بود
رفتم دنبالش که دیدم رفت خونه تهیونگ
دیدم داره در رو میبنده منم سری پامو لای در گذاشتم
ویو ا/ت
سری از عمارت جیمین امدم بیرون انقدر عصابم خورد بود میخواستم برم خونه لباسامو عوض کنم برم باشگاه دوستم بوکس که یکم عصابم ارام تر شده
در رو که خواستم ببندم جیمین پاشو گذاشت لای در
_ چی کار میکنی عوضی
× بیا باهم حرف بزنیم
_ نگاه نمیخوام بهت بی احترامی کنم الان عصابم خورده یک دفعه یه حرفی میزنم که ناراحت میشی
× اصلا تو منو فوش بده ولی بزار باهات حرف بزنم
_ گورتو گم کن
× آروم باش بزار باهم حرف بزنیم
ویو ا/ت
همینطوری داشتم با جیمین بحث میکردم که یهو گوشیم زنگ خورد دیدم یونجین
(یونجین دوست ا/ت همونی که باشگاه بوکس داره و ا/ت قراره بره پیشش)
مکالمهی ا/ت و یونجین
_ جونم یونجین
# کجایی دختر
_ خونه
# خونه مگه قرار نبود بیای
_ نگاه من آماده شم میام
# باشه زود باش آماده شو بعد بیا میخوام با بچه ها اکیپ اشنات کنم
_ اوکی بای
# بای
پایان مکالمه
× کدوم خری بود که تو گفتی جونم یونجین
_ به تو چه عوضی ، تو حروم زاده بخواتر یه دختر هر...زه منو ۲۰۰ شلاق زدی ، بعد دختر گفت من حامله ام تو هم باور کردی مهم تر از این تو باور کردی من بهت خیانت کردم تو یه حروم زاده عوضی
× نگاه خون جلوی چشمامو گرفت نمیدونستم دارم چیکار میکنم
_ فقط خفه شو
ویو ا/ت
سری در رو بستم و رفتم یه لباس بیرونی راحت پوشیدم چون میدونستم بعد از اینکه برم یکم بوکس کار کنم قراره با بچه ها بریم بیرون
( لباس ا/ت رو میزارم)
بعد از پوشیدن لباسا رفتم پایین دیدم جیمین داخل ماشین بود منو که دید سری پیاده شد منم سری هدفنمو گذاشتم توی گوشام و اهنگ گذاشتم و اصلا به جیمین محل ندادم
پیاده رفتم سمت باشگاه
ویو جیمین
دیدم ا/ت از خونه امد بیرون سری رفتم دنبالش دیدم هدفنشو گذاشت داخل گوشاش تا صدامو نشنوه
ویو جیمین
رفتم دنبال ا/ت من هنوز دوستش داشتم ولی خون جلوی چشمامو گرفته بود
رفتم دنبالش که دیدم رفت خونه تهیونگ
دیدم داره در رو میبنده منم سری پامو لای در گذاشتم
ویو ا/ت
سری از عمارت جیمین امدم بیرون انقدر عصابم خورد بود میخواستم برم خونه لباسامو عوض کنم برم باشگاه دوستم بوکس که یکم عصابم ارام تر شده
در رو که خواستم ببندم جیمین پاشو گذاشت لای در
_ چی کار میکنی عوضی
× بیا باهم حرف بزنیم
_ نگاه نمیخوام بهت بی احترامی کنم الان عصابم خورده یک دفعه یه حرفی میزنم که ناراحت میشی
× اصلا تو منو فوش بده ولی بزار باهات حرف بزنم
_ گورتو گم کن
× آروم باش بزار باهم حرف بزنیم
ویو ا/ت
همینطوری داشتم با جیمین بحث میکردم که یهو گوشیم زنگ خورد دیدم یونجین
(یونجین دوست ا/ت همونی که باشگاه بوکس داره و ا/ت قراره بره پیشش)
مکالمهی ا/ت و یونجین
_ جونم یونجین
# کجایی دختر
_ خونه
# خونه مگه قرار نبود بیای
_ نگاه من آماده شم میام
# باشه زود باش آماده شو بعد بیا میخوام با بچه ها اکیپ اشنات کنم
_ اوکی بای
# بای
پایان مکالمه
× کدوم خری بود که تو گفتی جونم یونجین
_ به تو چه عوضی ، تو حروم زاده بخواتر یه دختر هر...زه منو ۲۰۰ شلاق زدی ، بعد دختر گفت من حامله ام تو هم باور کردی مهم تر از این تو باور کردی من بهت خیانت کردم تو یه حروم زاده عوضی
× نگاه خون جلوی چشمامو گرفت نمیدونستم دارم چیکار میکنم
_ فقط خفه شو
ویو ا/ت
سری در رو بستم و رفتم یه لباس بیرونی راحت پوشیدم چون میدونستم بعد از اینکه برم یکم بوکس کار کنم قراره با بچه ها بریم بیرون
( لباس ا/ت رو میزارم)
بعد از پوشیدن لباسا رفتم پایین دیدم جیمین داخل ماشین بود منو که دید سری پیاده شد منم سری هدفنمو گذاشتم توی گوشام و اهنگ گذاشتم و اصلا به جیمین محل ندادم
پیاده رفتم سمت باشگاه
ویو جیمین
دیدم ا/ت از خونه امد بیرون سری رفتم دنبالش دیدم هدفنشو گذاشت داخل گوشاش تا صدامو نشنوه
۱۵.۰k
۲۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.