forbidden love part 4
لباسش رو صاف کرد و چشمی بین مهمون ها چرخوند. با ندیدن شخص مورد نظرش نفس راحتی کشید اما هنوز قدم اول رو برنداشته بود که هیونجین و مادرش وارد اون سالن بزرگ شدند.
شاید حق با پدرش بود با اینکه اون مرد همیشه بی منطق بود اما احساس میکرد این دفعه حق با اونه و اگر مثل غریبه باهاش رفتار کنه همه چیز بهتر میشه.
نگاه کوتاهی به عمارت روبه روش انداخت. بعد از پیاده شدن مادرش از ماشین کنارش ایستاد. سوجین جوری که فقط هیونجین بشنوه در گوشش زمزمه کرد:
-بهتره به فلیکس اهمیت ندی وگرنه اتفاقای خوبی براش نمیوفته
منظور مادرش رو متوجه شده بود و میدونست اون زن کاملا دیوونه اس و هرکاری ازش بر میاد.
وارد سالن شد و با دیدن اولین چهره که میکائیل بود همراه مادرش به سمت میکائیل رفت.
احساس خوبی راجب صمیمیت بیش از حد مادرش و میکائیل نداشت. نگاه های طلبکارانه و عجیب میکائیل باعث میشد دلش بخواد همین الان بخواد بره خونه که با اوندن فرشنه اش کنار میکائیل سرجاش میخکوب شد.
شاید حق با پدرش بود با اینکه اون مرد همیشه بی منطق بود اما احساس میکرد این دفعه حق با اونه و اگر مثل غریبه باهاش رفتار کنه همه چیز بهتر میشه.
نگاه کوتاهی به عمارت روبه روش انداخت. بعد از پیاده شدن مادرش از ماشین کنارش ایستاد. سوجین جوری که فقط هیونجین بشنوه در گوشش زمزمه کرد:
-بهتره به فلیکس اهمیت ندی وگرنه اتفاقای خوبی براش نمیوفته
منظور مادرش رو متوجه شده بود و میدونست اون زن کاملا دیوونه اس و هرکاری ازش بر میاد.
وارد سالن شد و با دیدن اولین چهره که میکائیل بود همراه مادرش به سمت میکائیل رفت.
احساس خوبی راجب صمیمیت بیش از حد مادرش و میکائیل نداشت. نگاه های طلبکارانه و عجیب میکائیل باعث میشد دلش بخواد همین الان بخواد بره خونه که با اوندن فرشنه اش کنار میکائیل سرجاش میخکوب شد.
۳.۰k
۰۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.