چهار پارتی (3)

وقتی سوپرایزت میکنه


من گریم گرفت و گریه میکردم که تهیونگ اومد و بغلم کرد
تهیونگ. گریه نکن بیبی منو ببخش که باهات سرد بودم
ات. من بخشیدمت ددی
شوگا وای حالمو بهم زدین تموم کنید این چندش بازی یا رو
ات. کاری نداره که برو با یونا آشتی کن
جونگ کوک .راست میگه هیونگ سینگل اینجا هست
ات . خوب توهم برو ازدواج کن
جین . وای بس کنید بیاین کیک بخوریم
خوب کیک رو خوردیم و نوبت کادو ها بود
ات. واقعا از همه ی شما ها ممنونن
کادو هارو باز کردم و نوبت به کادوی تهیونگ رسید
تهیونگ. برگرد بیبی
ات.باش
تهیونگ یه گردنبند ماه و ستاره به گردنم بست بخاطر همین خیلی خوشحال شدمو پریدم بغل تهیونگ و لب با شو بوسیدم
جونگ کوک. وای بسه دیگا ات خانم سینگل اینجا نشسته ها
همه خنددیم ولی من توی عمق چهره ی تهیونگ عصبانیت رو میدیدم 2 سال پیش هم همین جوری شد که تهیونگ حسابی تنبیهم کرد و گفت حتی اگه من میگم برو تو حق نداری بری دو باره بری من میدونم و تو وا همین خیلی........


خماری بد دردیه😉😄

#BTS
#ARMY