ات
ات
اسبم رو گزاشتم سر جاش
ات : خیلی خسته شدی؟
داشتم بهش غذا میدادم که با صدای تهیونگ و جیمین و کوک برگشتم
جیمین : اتتتتتتتت
تهیونگ اومد محکم منو زد رو کمرم
تهیونگ : دمت گرم تو نبودی معلوم نبود چه اتفاقی میفتاد
کوک : کارت فوقالعاده بود
جیمین : اسیب که ندیدی ؟
ات : نفس بکشینننن ارومممم من خوبم.
هر 3 تاشون فرم سرباز میلی رو پوشیده بودن
ات : میبینم قبول شدین
جیمین : اره فقد شنلامون هنوز اماده نشدن
کوک : خوابگاهمون هم امادس
ات : عالیه خوشحالم که میتونیم باهم ب مقطع بعدی بریم
تهیونگ : همه مردم میلی دارن درموردت حرف میزنن و همینطور سربازا و واحد شناسایی و پلیس نظامی و نیروهای محافظ شمشیر سولار و سپاه مهندسی. معروف شدی ات
ات : م..من که کاری نکردم اینقد زود خبرا پیچید
تهیونگ : اره بعید میدونم هم به بقیه ستونا نرسیده باشه
اره...احتمالا میرسه. هان،هوجین ، هیون...ببینین خواهرتون چه شاهکاری کرده. تو افکار خودم بودم که یدفه کوک منو انداخت رو کولش
کوک : حالا میتونیم با خواهر کوچیکه پز بدیم
جیمین : ارهههه
تهیونگ : میزاریم بسوزن ببینن عجب خواهری داریم
این چندمین باره دارم میشنوم بهم میگن خواهر کوچیکه. بعد اینکه جریان من و داداشام رو بهشون گفتم. شاید میخواستن احساس تنهایی نکنم میگن خواهر کوچیکه...همش فک میکردم چون پسرن پیششون اضافم. ولی خودشون بودنم کنارشونو دوس دارن
ات : امم میگم زشت نیس بین سربازا....
کوک : بیخیال بابا امروز استراحتمونه اونم به لطف توعه وگرنه الان فرمانده پارک کونمونو با شمشیر پاره کرده
ات : ولی این رفتار واسه سرباز زشته
جیمین : رو موقعایی فرد باید اخلاق رسمی شو کنار بزاره
تهیونگ : جیمین راست میگه زندگیتو هر طوری که میخوای رنگ کن
ات : هوفففف اوکی..ی..یه لحظه کوک اروم بدو
اسبم رو گزاشتم سر جاش
ات : خیلی خسته شدی؟
داشتم بهش غذا میدادم که با صدای تهیونگ و جیمین و کوک برگشتم
جیمین : اتتتتتتتت
تهیونگ اومد محکم منو زد رو کمرم
تهیونگ : دمت گرم تو نبودی معلوم نبود چه اتفاقی میفتاد
کوک : کارت فوقالعاده بود
جیمین : اسیب که ندیدی ؟
ات : نفس بکشینننن ارومممم من خوبم.
هر 3 تاشون فرم سرباز میلی رو پوشیده بودن
ات : میبینم قبول شدین
جیمین : اره فقد شنلامون هنوز اماده نشدن
کوک : خوابگاهمون هم امادس
ات : عالیه خوشحالم که میتونیم باهم ب مقطع بعدی بریم
تهیونگ : همه مردم میلی دارن درموردت حرف میزنن و همینطور سربازا و واحد شناسایی و پلیس نظامی و نیروهای محافظ شمشیر سولار و سپاه مهندسی. معروف شدی ات
ات : م..من که کاری نکردم اینقد زود خبرا پیچید
تهیونگ : اره بعید میدونم هم به بقیه ستونا نرسیده باشه
اره...احتمالا میرسه. هان،هوجین ، هیون...ببینین خواهرتون چه شاهکاری کرده. تو افکار خودم بودم که یدفه کوک منو انداخت رو کولش
کوک : حالا میتونیم با خواهر کوچیکه پز بدیم
جیمین : ارهههه
تهیونگ : میزاریم بسوزن ببینن عجب خواهری داریم
این چندمین باره دارم میشنوم بهم میگن خواهر کوچیکه. بعد اینکه جریان من و داداشام رو بهشون گفتم. شاید میخواستن احساس تنهایی نکنم میگن خواهر کوچیکه...همش فک میکردم چون پسرن پیششون اضافم. ولی خودشون بودنم کنارشونو دوس دارن
ات : امم میگم زشت نیس بین سربازا....
کوک : بیخیال بابا امروز استراحتمونه اونم به لطف توعه وگرنه الان فرمانده پارک کونمونو با شمشیر پاره کرده
ات : ولی این رفتار واسه سرباز زشته
جیمین : رو موقعایی فرد باید اخلاق رسمی شو کنار بزاره
تهیونگ : جیمین راست میگه زندگیتو هر طوری که میخوای رنگ کن
ات : هوفففف اوکی..ی..یه لحظه کوک اروم بدو
۵۸.۵k
۱۳ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.